نتیجه
نشست سران ناتو در ورشو و تصمیم برای تقویت زیرساختهای نظامی این سازمان
در لهستان و کشورهای بالتیک را در برداشت اولیه میتوان ادامه سیاست
روسیهستیزانه و تشدید سیاست مهار و دربرگیری روسیه دانست. اما نگاهی
کلانتر به پازلهای اقدامات نظامی غرب به رهبری امریکا از گسترش ناتو تا
توسعه سپر ضدموشکی و تقویت پایگاهها و حضور نظامی در نقاط مختلف جهان نشان
از وجود تمایلات توسعهطلبانهای فراتر از «روسیه» و تلاشی پیوسته برای
حفظ و تقویت هژمونی آن در گستره جهان دارد.
روسیه
بهواسطة تاریخ پرفرارونشیب، جغرافیای گسترده، اقتصاد متنوع، فرهنگ مختلط،
اجتماع مرکب، ویژگیهای سیاسی، مزیتهای ژئوپلیتیکی و امتیازات
ژئواکونومیکی یکی از ساختهای پیچیده و خاص در نقشة جهان است که نهتنها
خود روسها، بلکه سایر کشورها نیز بر این خاصبودگی تأکید میکنند. این
عرصهها در روسیه همچون سایر کشورها درطول زمان تحولات مختلفی را پشتسر
گذاشتهاند و گاه نمود جدید آنها سنخیت زیادی با وضعیت قبلی ندارد
هرچند
روسیه با سلف شورویایی خود بسیار متفاوت است و داشتههای آن امکان
رقابت/تقابل همهجانبه با غرب را نمیدهد، اما مقوله حفظ «توازن» هم از
منظر امنیتی و هم به لحاظ هویتی همچنان برای آن مهم است. اهتمام به این اصل
را میتوان در مواجهه سخت مسکو با گسترش ناتو به شرق، سپر ضدموشکی،
دستاندازی به حوزه «سیآیاس» و توسعهطلبیهای غرب در خاورمیانه دید.
روسیه پیوستار اقدامات توسعهطلبانه غرب در قالبها و جغرافیاهای مختلف از گسترش ناتو به شرق تا سپر ضدموشکی و از «سیآیاس» تا خاورمیانه را بازی صفری میداند که موفقیت غرب تقویت «برتری راهبردی» آن و همزمان بیرونگذاری مسکو از ترتیبات منطقهای و بینالملل را در پی خواهد داشت. بر همین اساس، «مقاومت مستقیم» را راهکار موثرتری برای ممانعت از آسیبهای این سیاست تهاجمی تشخیص داده که جلوه آن در الحاق کریمه و اقدام نظامی این کشور در سوریه قابل مشاهده است.
اقدام
غیرمنتظره نظامی روسیه در سوریه که معادلات را به طور نسبی تغییر داده،
ویژگیهای جدیدِ قابلتأملی دارد. صرفهنظر از موفقیت یا عدم موفقیت نهایی
این اقدام، نفسِ انجام آن، سیاست خارجی روسیه را از وضعیت غالباً منفعل در
خاورمیانه به وضعیت «مبتکر» (هرچند نسبی) ارتقاء داده و مدعای
«فعالمایشاء» بودن غرب در این منطقه را به چالش کشیده است. هم از این رو،
هنری کسینجر این تحول را جدیدترین نشانه از کمرنگ شدن نقش آمریکا در
خاورمیانه دانست.[1]
حملات
مستقیم نظامی روسیه در سوریه بار دیگر پیچیدگیهای رفتاری سیاست خارجی
کرملین را اثبات کرد و این در حالی بود که بسیاری حتی در خود روسیه نیز
احتمال چنین اقدامی را اندک ارزیابی میکردند. اعتراف سیاستمداران غربی به
اینکه از تحرکات و حملات نظامی روسیه در سوریه درک درستی ندارند،
هرچند
کمک نظامی روسیه به سوریه موضوع جدیدی نیست، اما تشدید این کمکها در
شرایط فعلی با واکنشها و حساسیتهای زیادی مواجه شده و از آن حتی به
اقدامی یاد میشود که میتواند مسکو را از «بخشی از راه حل» به «بخشی از
مشکلِ» سوریه تبدیل کند. در مقابل، کرملین انتقال تجهیزات نظامی جدید و
نیروهای آموزشدهنده به سوریه را تأیید کرده، اما «بسیار بعید» است که در
پی اقدامات نظامی میدانی در این کشور باشد.
نهایتاً پس از سالها کشمکش و ماهها مذاکره، پیشنویس توافق جامع هستهای به امضاء ایران و گروه 1+5 رسید. طی این فرآیند پرفراز و نشیب طرفهای دخیل در این پرونده برای تأمین منافع خود تلاشهای مختلفی را به کار بستند. روسیه به عنوان یکی از اعضاء اصلی گروه 1+5 از این امر مستثنی نبوده و به این منظور تاکتیکهای مختلفی را در دستور داشته است.
بیتردید سازمان شانگهای دارای «ظرفیت»های بالقوه فراوانی
است، اما این «ظرفیتها» تأثیری در روابط منطقهای و بینالملل ایجاد
نخواهد کرد، مگر به «نتیجه» تبدیل شوند. در شرایط حاضر، چرخه تبدیل «ظرفیت»
به «نتیجه» در این سازمان به دلایل مختلف معیوب و ناکارآمدی در تحقق اهداف
اولیه آن نیز ملموس است. عقیم ماندن بسیاری از مصوبات
فقدان «راهبرد» یکی از مهمترین شاخصههای سیاست
خاورمیانهای روسیه است که نمود آن در واکنشهای ناپیوسته و عمدتاً انفعالی
مسکو به تحولات منطقه از جنگ عراق، تا تحولات لیبی، بهار عربی، موضوع
هستهای ایران و ... قابل مشاهده است. در عین حال، مسکو با رویکردی
چندبرداری و عملگرایانه تلاش کرده در فضای پرتغییر منطقه، ضمن حفظ سطحی از
روابط «با همه طرفها» منافعی را تضمین کرده و به تدریج نفوذ خود را
افزایش دهد.
نکته قابل تأمل در ارزیابیهای متعدد اخیر در باب تحولات
روابط تهران و مسکو از جمله سامانههای اس300، برآوردهای یکسونگر «سیاه یا
سفیدی» است که گاهاً ارزیابی واقعگرایانه را زیر تأثیر قرار میدهند. البته
بحث بر سر چرایی و چگونگی این روابط طی سالیان طولانی نه تنها در ایران،
بلکه در روسیه نیز با توأمانی از تردید و تمایل، اعتماد و بیاعتمادی،
خوشبینی و بدبینی جاری بوده است. عوامل مختلف دوجانبه، منطقهای و
بینالمللی در سوق قضاوتها به یکی از این دو سو نقش داشتهاند،
تعمیق اختلافات روسیه و اتحادیه اروپا بر سر بحران اوکراین،
سرگئی لاوروف را در کنفرانس امنیتی مونیخ وادار به بازطرح این پرسش
«تاریخی» کرد که اروپا درصدد ایجاد چه ساختار امنیتی در این قاره است، با
روسیه، بدون روسیه یا علیه روسیه؟ سئوالی که در دورههای مختلف تاریخ روابط
روسیه و اروپا مطرح بوده است. وزیر خارجه روسیه با اشاره ضمنی به ناخرسندی
مسکو از کارگزاری بروکسل برای امریکا و اشاره به اینکه
مذاکرات سخت ایران و
«گروه شش» در حالی در لوزان با «توافق سیاسی» در باب چهارچوبههای
توافقنامه جامع هستهای به پایان رسید که یکی از ویژگیهای آن نسبت به
دورههای گذشته شفافتر شدن هرچه بیشتر مواضع طرفین بود که اجازه داد
مذاکرات با هدفمندی بیشتری دنبال شود. بیتردید عزم
عملگرایانه دولتین آقایان روحانی و اوباما
مقدمه سفر وزیر دفاع روسیه به ایران پس
از 15 سال و تأکید وی و همتای ایرانی او بر عزم دو کشور برای همکاری
امنیتی و نظامی بلندمدت در سطوح دوجانبه و منطقهای که ظاهراً قرار است پس
از تدقیق جزئیات، مفاد نهایی آن در سفر احتمالی آقای پوتین به ایران به
تأیید برسد،[1] میتواند آغازی بر همکاریهای گستردهتر نظامی باشد. طبیعتاً، همانند همه قرادادهای نظامی بسیاری از مفاد این قرارداد محرمانه
است
همچنان که روندها نشان
میدهد، برتری غرب به رهبری امریکا در عرصه بینالملل به انحاء مختلف به
چالش کشیده شده و روند رو به افول آن در آینده نیز ادامه خواهد داشت. با این وجود،
واشنگتن با پیروی از «راهبردی» کلان و کاربست ابزارها، تاکتیکها و روشهای
مختلف بر حفظ هژمونی خود و بهرهگیری از مزایای آن تأکید دارد. برای تحقق
این مهم، امریکا نه تنها از دولتهای متحد، بلکه از عناصر نامتقارن و حتی
از دشمنان و رقبای خود نیز استفاده کرده
هرچند اصطلاح «دیپلماسی
عمومی» طی سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگری در سیاست بینالملل به گوش
میرسد، اما کاربست آن قدمتی به درازای تاریخ دارد و دولتها در کنار تلاش
برای تأثیرگذاری بر «دولتهای» دوست، رقیب و متخاصم، اقداماتی را برای فتح
قلوب و اذهان «ملتها» نیز در دستور داشته و دارند. در شرایط حاضر، به تبع تغییرات شتابان در نظام بینالملل،
تعمیق اختلافات میان
روسیه و غرب و فشار مضاعف غربیها بر مسکو برای تحقق اهداف تهاجمی خود، به
بروز دیدگاههایی در سیاست خارجی این کشور مبنی بر ضرورت تقویت بردارهای
جنوبی و شرقی دامن زده است. این رویکرد بیش از هرچیز با هدف تقویت
ابزارها در عرصه خارجی مطمح نظر قرار گرفته، چرا که بسیاری در مسکو بر این
تأکیدند که چالش جاری با غرب در کوتاه
ورود ناتو به بحران
اوکراین مرحلهای جدید از تقابل روسیه و غرب در این موضوع است که به نوبه
خود میتواند ابعاد گستردهتری به آن ببخشد. این ورود با نامه دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا به سران ناتو برای
«بازنگری در روابط بلندمدت با روسیه»، ارائه لایحهای در کنگره امریکا مبنی
بر شناسایی اوکراین (به همراه ژاپن و اسرائیل) در شمار متحدان مهم خارج از
سازمانِ ناتو،
«تقابل صفر
ژئوپولیتیکیِ» روسیه و غرب در اوکراین که پس از سرنگونی هواپیمای مالزیایی،
گسترش درگیریها میان ارتش کییف و جداییطلبان شرق و احتمال مداخله نظامی
روسیه در مناطق شرقی این کشور (در قالب نیروهای پاسدار صلح) عمق و دامنه
قابل تأملی یافته، را به جرأت میتوان جدیترین تنش طرفین در دوره پساشوروی
دانست.