روسیه پیوستار اقدامات توسعهطلبانه غرب در قالبها و جغرافیاهای مختلف از گسترش ناتو به شرق تا سپر ضدموشکی و از «سیآیاس» تا خاورمیانه را بازی صفری میداند که موفقیت غرب تقویت «برتری راهبردی» آن و همزمان بیرونگذاری مسکو از ترتیبات منطقهای و بینالملل را در پی خواهد داشت. بر همین اساس، «مقاومت مستقیم» را راهکار موثرتری برای ممانعت از آسیبهای این سیاست تهاجمی تشخیص داده که جلوه آن در الحاق کریمه و اقدام نظامی این کشور در سوریه قابل مشاهده است. اما در کنار این رویکرد سلبی، نباید از بُعد ایجابی سیاست مسکو در رقابت/تقابل تشدید شده آن با غرب خصوصاً در خاورمیانه غافل شد.
ولادیمیر
پوتین در سخنرانی سالانه خود در «مجمع فدرال» روسیه با طرح گزارههایی
چون؛ «مسئولیت تاریخی روسیه در جهان بیثبات رو به افزایش است» و روسیه
«یکی از تضمینکنندگان مهم ثبات منطقهای و جهانی است» با صراحت بیشتری به
این وجه ایجابی اشاره کرد.[1] در همین راستا، آلکسی آرباتوف، رئیس مرکز
امنیت بینالملل در آکادمی علوم روسیه یکی از انگیزههای مهم سیاست سوری
مسکو را نمایش توان نظامی و تلاش برای احیاء جایگاه این کشور به عنوان یک
«قدرت بزرگ» میداند.[2]
با این ملاحظه، مسکو با
اعتقاد به افول تدریجی هژمونی غرب و در مقابل، اطمینان به تقویت ظرفیتهای
خود برای ارتقاء در ترتیبات بینالمللی، بر آن شده تا با بازی هوشمندانه
تهدیدها را به فرصت تبدیل کرده و گامهای سریعتری برای احیاء این جایگاه
بردارد. اما درک عدم کفایت داشتههای خود برای تحقق این دو هدف (سلب سیاست
تهاجمی غرب و ایجاب جایگاه «قدرت بزرگ») مسکو را به ضرورت استفاده از سایر
ابزارها و شرکاء بهویژه قدرتهای «هماندیش» مجاب کرده و در این راستا،
تقویت «بریکس» و محور اوراسیایی و همچنین توسعه روابط با پکن و تهران در
دستور آن قرار گرفته است. در این میان، ایران به عنوان کشوری مهم در
ژئوپولتیک اوراسیا و بازیگری تأثیرگذار در خاورمیانه ویژگی خاصی برای مسکو
دارد و آن اینکه تنها کشور این منطقه است که علناً و عملاً سیاست ضدغربی را
دنبال میکند و مسکو میتواند از «انرژی» آن برای تحقق اهداف بازگفته
استفاده نماید.
با این مقدمه، نگارنده با تردید
در این فرض که ایران مبتکر (یا مبتکرِ برابر) شکلگیری مرحله جدید روابط
تهران-مسکو از جمله تعامل تاکتیکی آنها در سوریه بوده، بر ضرورت تأمل در
مورد «فرض رقیبی» تأکید دارد که بر اساس آن هرچند ممکن است ایران
مبتکر بخشی از این تحول باشد، اما در نهایت در حال نقشآفرینی در بازی
بزرگی به ابتکار روسیه است. ابتکار روسی در چهارچوب سلب و ایجابِ پیشگفته
قابل فهم است. مسکو از یک سو، به خاطر نگرانی از سوق ایران به غرب پس از
توافق هستهای، تاکتیکی را برای «حفظ آن در محور ژئوپولیتیکی- ضدغربی
خاورمیانه» در دستور قرار داده و با پیشنهاد و عقد برخی قراردادها و خصوصاً
تعامل با ایران در سوریه موفق به نگهداشت این کشور در فضای مطلوب خود شده
(هرچند توافق هستهای ضرورتاً به معنی سوق تهران به غرب نباشد)، و از سوی
دیگر، از آنجا که نظام بینالملل را در مرحله جدید توزیع قدرت و خاورمیانه
را در دوره گذار به نظم جدید میبیند و به عدمکفایت داشتههای خود برای
سهمگیری بیشتر در این روندها آگاه است بر آن شده تا با رویکرد مثبت به
تهران از آن برای تثبیت خود در خاورمیانه و ارتقاء به موقعیت یک «قدرت
بزرگ» استفاده کند.
هرچند ممکن است این فرض بیش
از حد بدبینانه به نظر برسد و در معرض اتهام «تقلیلگرایی» در مورد نقش
ایران قرار گیرد، اما تأمل دوباره در خصوص اهداف کلانتر روسیه خالی از
فایده نخواهد بود. بیشک در این بین، ایران منفعل تام نبوده، مبتکر بخشی از
این فضا بوده، سیاست خود را دنبال و منافع مشخصی را نیز تأمین کرده است.
اما مراد این نوشتار بیش از اثبات این فرض، نقد برداشتهای نهچندان صحیح
از ماهیت روابط تهران و مسکو، از چگونگی رویکرد کرملین نسبت به ایران و از
اهداف سیاست خارجی روسیه است.
باید اعتراف کرد که
در اغلب مقاطع ارزیابی دقیقی از این موارد وجود نداشته است. از همین منظر،
نوشتار حاضر بر این باور است که صفت «راهبردی» که برخی اصرار بر استفاده
آن برای توصف تعاملات جاری میان تهران و مسکو دارند، نه تنها توصیفکننده
روابط فعلی و حتی آتی طرفین نیست، بلکه آسیبهایی نیز میتواند در پی داشته
باشد. یکی از این آسیبها فرورفتن بیشتر در طرحهای کلان روسیه و پذیرفتن
ریسک تبدیل شدن تهران به «نقطه ثالث» چانهزنی در رقابت/تقابل میان مسکو و
غرب است.[3]
نگارنده درصدد تلقین بدبینی نیست،
بلکه در راستای تصریحات پیشین خود بر ضرورت «واقعبینی» و تفکیک نقاط
مشترک، موازی و متعارض با روسیه به عنوان پیششرط برساخت یک الگوی تعاملی
پایدار برای بهرهگیری از ظرفیتهای بسیار در روابط با این کشور تأکید
دارد. روندها نشانی از وجود چنین واقعبینی به دست نمیدهد که نتیجه آن
نوسان مکرر در روابط و نگاههای یکسونگر سیاه و سفید بوده است. توصیف
ناصحیح «راهبردی» بودن روابط ایران و روسیه در برخی مقاطع از جمله در فضای
همکاری طرفین در سوریه ناشی از همین آسیب شناختی است.
این
در حالی است که مسکو با رویکردی رئالیستی ایران را بازیگری منطقهای با
توان تأثیر مشخص میداند که میتواند سطح مشخصی از منافع را برای آن تأمین
نماید. لذا، در هیج مقطعی از دوره پساشوروی «راهبرد» (بلندمدتی) را در
روابط با تهران در دستور نداشته و حتی در تعامل با ایران در سوریه نیز
بیشتر به دنبال ابزارسازی و نه شریک بوده است. نگاه تهران به مسکو نیز باید
در همین چهارچوب واقعگرایانه تنظیم شود. به این معنا که روسیه بازیگری
منطقهای- بینالمللی با سطح تأثیر مشخص است که میتواند سطح مشخصی از
منافع را برای ایران تأمین نماید. هرگونه اغراق در این معادله از جمله
تفسیر اقبال روسیه به تقویت روابط با ایران به نگاه «ویژه» آن به تهران
گمراهکننده است.
دومین نکته برای تنظیم منطقیتر
تعاملات با مسکو اتخاذ رویکرد چندبرداری و اهتمام به اصل موازنه در روابط
با غرب و روسیه است که میتواند ضمن تعادل بخشیدن به سیاست خارجی مانع
تبدیل ایران به زمینه چانهزنی میان آنها شود. این رویهای است که تهران در
مذاکرات نهایی هستهای در دستور داشت و توانست با ایجاد موازنه نسبی میان
همه طرفها، از یک سو، یکهتازی غرب و از سوی دیگر، تمایل احتمالی مسکو و
پکن به بازی با کارت ایران را کاهش دهد.[4]
منابع و پینوشتها [1].
"President's Address to Federal Assembly" (December 12, 2013).
kremlin.ru. HTML: http://kremlin.ru/news/19825 (In Russian). [2]
Arbatov, Alexei (November 3, 2015) "Putin’s Middle Eastern Gambit".
Nezavisimaya Gazeta. HTML:
http://www.ng.ru/ng_politics/2015-11-03/11_gambit.html (In Russian). [3]
نسخه مشروح این نوشتار زیر عنوان؛ « موانع و محدودیتهای تعامل راهبردی
ایران و روسیه در خاورمیانه جدید» در مجلدی از سوی موسسه ابرار معاصر تهران
منتشر خواهد شد. [4]. نوری، علیرضا (تیر 10، 1392) "روسیه و
پرونده هستهای ایران در دوره آقای روحانی؛ چیستی و ضرورتها". مؤسسه
مطالعاتی ابرار معاصر تهران. تحلیل ماه (تیر ماه 1392). 8-1.
<http://www.tisri.org/Upload/Modules/Contents/asset0/043-tahlile%20mah-Russia.pdf>