فقدان «راهبرد» یکی از مهمترین شاخصههای سیاست
خاورمیانهای روسیه است که نمود آن در واکنشهای ناپیوسته و عمدتاً انفعالی
مسکو به تحولات منطقه از جنگ عراق، تا تحولات لیبی، بهار عربی، موضوع
هستهای ایران و ... قابل مشاهده است. در عین حال، مسکو با رویکردی
چندبرداری و عملگرایانه تلاش کرده در فضای پرتغییر منطقه، ضمن حفظ سطحی از
روابط «با همه طرفها» منافعی را تضمین کرده و به تدریج نفوذ خود را
افزایش دهد.
نمونه این رویکرد را میتوان در تعاملات مسکو با
متحدان غرب در منطقه از جمله عربستان مشاهده کرد. این تعاملات چندان گسترده
نیست و نقاط نارضایتی در آن ملموس است که از این جمله میتوان به ناخرسندی
مسکو از نقش عربستان در کاهش «سیاسی» بهاء نفت، دخالت مستقیم و غیرمستقیم
ریاض در گسترش افراطگرایی اسلامی در منطقه و اختلافات آنها در باب تحولات
منطقهای از جمله سوریه اشاره کرد. با این وجود، عملگرایان کرملین همواره
از تشدید تنش با ریاض احتراز داشته و به گسترش روابط نیز اقبال نشان
دادهاند.
نشانگان این رویکرد تاکتیکی در تحولات اخیر این روابط از
جمله عقد قرارداد هستهای، یادداشتتفاهم همکاری اقتصادی، ابراز تمایل به
همکاری نظامی و افزایش سفرهای دیپلماتیک خصوصاً سفر اخیر جانشین ولیعهد
عربستان به روسیه قابل مشاهده است. هرچند اسناد امضاء شده و تعارفات
دیپلماتیک راه دارازی تا اجرایی شدن دارند، اما این تحولات را «تا به همین
جا» میتوان «پیشرفت» نامید. مسکو دلایل مختلفی برای اتخاذ رویکرد عملگرا
در قبال ریاض دارد.
در شرایطی که عربستان با توجه به آشفتگی،
پیچدگی و پویایی فزاینده تحولات خاورمیانه و روابط خود با غرب به دنبال
متنوع کردن ابزارهای سیاست خارجی، تقویت توان چانهزنی و افزایش
امکانپذیری اهداف خارجی خود است، درست به همین دلایل مسکو نیز از توسعه
روابط با آن استقبال میکند. روسیه با این «مانور تاکتیکی» از جمله این
پیام را به غرب میفرستد که گزینههای دیگری در خاورمیانه دارد و «بزرگتر»
از آن است که منزوی شود.
روسیه میداند عربستان کشوری پرنفوذ در
منطقه و جهان اسلام است و توسعه تعامل با آن به معنی گشودهشدن «دری» برای
توسعه تعامل با سایر کشورهای عربی منطقه است. در مقابل، تنش با ریاض به
معنی محدود شدن این ارتباطات و حتی استقبال از چالش خواهد بود. مقامات
کرملین به خوبی واقفند که قدرت عربستان تنها به عرصه متقارن ختم نشده و در
حوزه نامتقارن نیز توان ایجاد مشکل برای مسکو دارد. از این جمله میتوان
به نفوذ سعودیها بر میلیونها مسلمان روسیه، قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی و
توان آن به تأمین مالی، عقیدتی و هدایت جریانهای افراطی خاورمیانه به
مرزهای روسیه اشاره کرد. لذا، مسکو در محاسبات خود حفظ سطحی از روابط با
ریاض را راهکار کارآمدتری برای استفاده از فرصتها و کنترل تهدیدات
میداند.
روسیه در شرایط پرتغییر خاورمیانه میداند که گرفتن سهمی
از آینده این منطقه بدون روابط با عربستان مشکل و هزینههای آن بسیار خواهد
بود. توسعه روابط با عربستان و پیگیری سیاست چندبرداری در منطقه، نه تنها
قدرت چانهزنی مسکو در مقابل غرب را افزایش خواهد دارد، بلکه توان بازی آن
میان قدرتهای خاورمیانه از جمله ایران، اسرائیل، ترکیه و عربستان را نیز
ارتقاء داده و از هر یک منفعتی نصیب مسکو خواهد کرد. این در حالی است که
مسکو در عمل، منابع چندانی برای تأثیرگذاری بر تحولات منطقه در اختیار
ندارد و خود روسها نیز به این واقعیت اذغان دارند. پرواضح است که توسعه
تعامل با متحد سنتی غرب، ضمن جبران این نقیصه، تحرکی برای سیاست خارجی
روسیه و «رو کردن» برگی جدید خواهد بود. هرچند تأثیر این برگه در شرایط
حاضر اندک است، اما توسعه بیشتر روابط میتواند آن را به برگهای موثر
تبدیل کند.
منافع اقتصادی تعامل با عربستان نیز برای مسکو قابل تأمل
است. فروش تسلیحات به عربستان که بازار آن تا مدتها در اختیار غرب بوده،
میتواند نقطه عطفی برای توسعه صادرات اسلحه روسیه باشد و سطحی از نفوذ
سیاسی نیز برای آن ایجاد نماید. همکاری هستهای نیز در همین چهارچوب قابل
بررسی است. جذب مشتری جدیدی چون عربستان برای تکنولوژی هستهای روسیه
موفقیتی برای این کشور خواهد بود. از منظر عدم اشاعه و نگرانی از حرکت ریاض
به ساخت بمب اتم نیز روسها همان راهبرد ایران را میتوانند در دستور
داشته باشند. به این عبارت که با همکاری هستهای با عربستان بهتر از هر
شیوه دیگری میتوانند به ابعاد و مقاصد برنامه اتمی آن اشراف یابند.
در
مقابل، سعودیها که امیال هستهای خود را پنهان نکردهاند، میدانند که در
تعامل با روسیه با «دردسر» کمتری نسبت به غرب میتوانند برنامه هستهای
خود را پیش برده و ملغمهای از این همکاری، مساعدت چین و پاکستان و برخی
کمکهای غرب میتواند این کشور را در دهههای آینده به هستهای شدن نزدیک
کند.
اما مسکو به محدودیتهای روابط با ریاض آگاه است که مهمترین
آن به روابط راهبردی ریاض و واشنگتن باز میگردد که بهرغم برخی اختلافات
از استحکام قابلاتکایی برخورد است. روسیه میداند که عربستان نگاه راهبردی
به مسکو ندارد و تمایل اخیر آن به نزدیکی روابط صرفاً «تاکتیکی» است. یکی
از دلایل آن نیز جلب همکاری روسیه یا حداقل بیطرفی آن برای پیشبرد سیاست
منطقهای ریاض است. البته که بر مسکو پوشیده نیست که عربستان برای مهار
ایران و تحقق اهداف خود در سوریه و یمن با مشکلات زیادی روبهرو شده است.
با
این وجود، به نظر نمیرسد عربستان در تغییر مواضع روسیه در خاورمیانه و
حداقل در این سه مورد توفیق چندانی داشته باشد. چرا که ریاض متغیری
منطقهای با توان تأثیر مشخص است، حال آنکه متغیرهای شکلدهنده و تأثیرگذار
بر سیاست مسکو در قبال سه موضوع بازگفته بینالمللی و تابع معادلات آن با
غرب هستند. لذا، اینکه یک متغیر سطح منطقهای توان تغییر در ترجیحات
بینالمللی مسکو را داشته باشد، بسیار اندک است. هرچند تغییرات تاکتیکی در
ازاء مابهازاءهای مناسب غیرقابل انتظار نیست.
اما «دیپلماسی پولِ»
ریاض در قبال مسکو نیز کارآمدی سنتی خود را نخواهد داشت. چرا که اولاً
روسیه کشوری ثروتمند و قدرتمند است و از سوی دیگر، همچنان که در بحران
اوکراین نشان داده، خود حاضر به هزینهکردِ زیاد برای تحقق اهداف سیاست
خارجی خصوصاً ژئوپولیتیکی است. نباید فراموش کرد که رویکرد مسکو به تهران و
دمشق از پسزمینههای ژئوپولیتیکی و ساخت معادلات بینالمللی متأثر است و
مسکو به راحتی حاضر به واگذاری آنها نیست. از دیگر سو، مسکو به اهمیت ایران
و سوریه در آینده سیاست خاورمیانهای خود آگاه است و میداند که نمیتواند
این سیاست را بر متحدان غرب بهویژه عربستان استوار کند.