مذاکرات آمریکا و روسیه برای آتش بس در سوریه و واکنش های مبهم مقامات ایرانی از سخنگوی وزارت خارجه گرفته تا معاون سیاسی منطقه ای بار دیگر این ابهام را بوجود آورد که چهارچوب روابط و هماهنگی ایران با روسیه در سوریه بر چه مبنایی استوار است؟
در همین راستا پرسش مهمتر آن است که ایران و روسیه چه سیاست هایی را در قبال یکدیگر دنبال می نمایند؟ آیا این روابط از جانب روسیه مدیریت می شود؟ آیا ضوابط این روابط از جانب تهران تعیین می شود؟ آیا دو کشور می توانند روابط استراتژیک در سوریه با یکدیگر تعریف نمایند؟ علت نگارش این سطور توجه به یک "ولنگاری سیاسی" در عرصه نظام سیاستگذاری در کشور است که نیاز به توجه جدی و درمان دارد !!
مقاله ارزشمند جناب آقای سید احمد حسینی که در تاریخ ۹۵.۶.۵ در سایت دیپلماسی ایرانی درج شد به بخشی از پرسش های روابط ایران و روسیه می پردازد ولی نگرش این سطور به جنبه داخلی آن و نظام تصمیم گیری در دو کشور توجه دارد.
غربی ها خیلی علاقه دارند که برای تضعیف وجهه روسیه سیاست در روسیه را شخصی جلوه دهند. بدین مفهوم که در روسیه یک نفر تصمیم می گیرد و نهادهای عمومی و سیاسی کشور با تصمیمات آن فرد الزاما همسو نیست و اگر این فرد به هر دلیلی از صحنه خذف شد سیاست تداوم نحواهد داشت.
باید توجه داشت با درجات کم و زیاد، فردی و شخصی بودن سیاست اصل جاری در همه کشورهای جهان منجمله آمریکاست که خود بیشترین اتهام را به دیگران می زند. البته آقای پوتین و "حزب روسیه واحد" توانسته اند با هر حیلتی از سال ٢٠٠٣ بر عرصه حکومت در روسیه تکیه زنند. این حزب در حال حاضر حزب اکثریت در پارلمان روسیه نیز هست و انتظار می رود در انتخابات روز 28 شهریور (18 سپتامبر 2016) نیز در وضعیت بدی قرار نگیرد.
بنابراین می توان فرض کرد که اصول سیاست در روسیه با فرض حتی شخصی بودن سیاست حداقل تا سال ٢٠١٨ پایان دوره اول ریاست جمهوری آقای پوتین و سپس برای مدت ٦ سال دیگر در صورت انتخاب مجدد شخص ایشان و یا فردی از آن حزب تداوم داشته باشد. نکته مهم این است که نظام تصمیم گیری در روسیه به هر صورت یکنواختی معنی داری را در مورد تصمیمات عالیه دولتی نشان می دهد.
از هنگام حضور روسیه در سوریه از سپتامبر 2015 تاکنون این کشور چند بار موضع خود را در قبال حضور در سوریه تغییر داد. از اعلام مدت حضور که آن را ۴ ماهه خواند و اعلام بکارگیری نیروی محدود و سپس کاهش نیروها که اکنون بسیار گسترده تر از آنچه که پیش بینی می شد می باشد. در تمام این مراحل سیستم اطلاع رسانی و مواضع حزب، دولت و مجلس از یک هماهنگی کامل سود برده و ما شاهد مواضع مختلف مقامات اصلی از ارتش گرفته تا دستگاه سیاست خارجی و یا دستگاه های امنیتی روسیه و یا حتی روزنامه های آنان نبوده ایم.
اما در ایران شرایط اساسا متفاوت است. فقدان هماهنگی در بین نهادهای اصلی سیاسی و "تصمیم گیر" و "مرجع" خیلی واضح و بعضا متناقض است. بنظر می رسد مشکل بیشتر در اجماع سازی سیاسی و ملی که فرایندی تمدنی است نهفته باشد تا نظرات متفاوت و آزادی طرح آن.
بررسی اجمالی ذهنیت مسئولین ایرانی پس از انقلاب نشان می دهد یکی از دلمشغولی و دغدغه آنها تعریف ماهیت رابطه جمهوری اسلامی با کشورهای جهان بوده و هنوز نیز هست. رابطه خصمانه، برادرانه، دوستانه و یا بصورت ترکیبی دوست و برادر و... و در نهایت نیز رابطه استراتژیک با برخی از کشورها. این تعاریف نیز معمولا مقطعی و کوتاه مدت و بر اساس شرایط مورد استفاده قرار می گرفت و هم اکنون نیز در برخی بیانیه ها رسمی نیز مشاهده می شود. این سطور بیشتر به رابطه استراتژیک مورد نظر مسئولین ایرانی می پردازد.
معمولا منظور از رابطه استراتژیک از طرف ایران بر کشوری اطلاق شده و می شود که قدرت برطرف کردن نیازهای مورد نظر کشور را در شرایط و مقطع خاص دارا باشد و همواره تلاش می گردیده که طرف مقابل نیز این تعریف بر روابط را تایید نماید.
مثلا رابطه ایران و لیبی در طول جنگ تحمیلی برای ایران استراتژیک محسوب می شد. همین تفصیل را برای چین، شوروی، روسیه، عراق، لبنان، ترکیه و پاکستان و حتی ونزوئلا و افریقای جنوبی نیز در مقاطع مختلف می توان بیان داشت.
بعنوان نمونه برای مدت مدیدی تلاش زیادی در مذاکرات فی مابین مقامات ایران و چین صورت گرفت تا در بیانیه های مشترک طرف چینی وادار شده و بپذیرد که رابطه فی مابین استراتژیک است. طرف چینی نیز با خضوع تلاش می کرد که به "ما " بفهماند که رابطه دو کشور مهم اما از مولفه استراتژیک برخوردار نیست. بالاخره چینی ها در آخرین بیانیه منتشره بین روسای جمهور دو کشور در سال گذشته قبول کردند که این رابطه را برای جلب نظر کشورهایی نظیر ما اینگونه بخوانند. چنانچه با عربستان نیز که در طیف مقابل ما قرار دارد چنین کردند.
ظاهرا پس از چند ماه از صدور بیانیه چینی ها از اطلاق چنین صفتی به روابط به خاطر ناهماهنگی فوق العاده بخش اقتصاد ایران ناراضی می باشند. بنابراین علیرغم علاقه طرف ایرانی به استراتژیک خواندن رابطه با چین مشخص نیست که آیا نهادهای اقتصادی کشور نیز این رابطه را استراتژیک می دانند و الزامات آن را قبول دارند یا نه؟ اصلا چرا رابطه با چین استراتژیک است یا باید باشد؟
این سئوال را نمی توان به امید بحث های محفلی و روزنامه ای و روشنفکری رها کرد! این سئوال باید در نقطه دیگری از ساختار سیاسی مورد بحث و تصمیم گیری قرار گرفته و بعد از آن مسئولین اجرایی و نهادهای مسئول باید الزامات اجرا و تحقق آن را پیگیری نمایند.
ادامه روش و وضعیت جاری با چین تنها اجازه می دهد که طرف چینی با گرفتن مدیریت کامل روابط منافع خود را حداکثری تعریف کرده و هرچه را که بخواهد اعمال و ایران نهایتا طرفی باشد که هم گران خریده و هم جنس بد تحویل گرفته است.
در مورد روسیه هم وضع به همین منوال است. برای مدتی خود را جای مقامات روسی گذاشته و اخبار و واکنش مقامات ایرانی را از زمان اعلام همکاری ایران و روسیه در سوریه دنبال کنیم. روند فعلی روس ها را به این نتیجه می رساند که چیزی تحت عنوان همکار استراتژیک نمی تواند مفهوم جدی داشته باشد.
در سپتامبر ٢٠١٥ که اعلام شد روسیه پا به صحنه نظامی سوریه خواهد گذاشت هیچ مقام و یا نهاد سیاسی تصمیم گیر و یا مرجع ایران موضعی له و یا علیه این اقدام نگرفت. اگر قرار است با روسیه وارد رابطه ای "استراتژیک" در سوریه شویم آیا نباید نهادهای مهم سیاسی برای مردم تحلیلی از این وضعیت ارائه دهند؟ صحنه اطلاع رسانی در اختیار موافق و مخالف روسیه قرار گرفت و مخالفین با تاکید بر بی اعتمادی تاریخی به روس ها تقریبا از نظر کمی صحنه را در اختیار داشتند.
در زمانی که روسیه موشک های کروز خود را از دریای خزر به سمت سوریه شلیک کرد هیچ مقام رسمی ایرانی در این مورد که یکی از مقاطع حساس تاریخی برای کشور از نظر حقوقی محسوب می شد موضع گیری توجیهی نداشته است. با سفر پوتین به ایران و دیدار با مقامات عالی نظام، اخبار منتشره از ملاقات ها همگی دال بر هماهنگی رهبری دو کشور در عالیترین سطح بود و عنوان استراتژیک برای تعریف روابط از دو طرف استفاده شد.
متعاقب این سفر مشکل قدیمی تحویل سیستم دفاعی "اس 300" بین دو کشور حل و فصل شد. اما ناگهان اعلام گردید که روسیه و آمریکا در سوریه به یک توافق آتش بس رسیده اند که ایران از آن اطلاعی نداشته است. متعاقبا شهر " خان طومان " که توسط نیروهای ایران و حزب الله از معارضه سوریه پس گرفته شده بود به دلیل واکنش دیرهنگام هوایی روسیه از دست این نیروها خارج شد. در کلیه این مقاطع فعالین ایرانی یا با انعکاس بی نظر اخبار و از نظر تحلیلی نیز مستقیم و غیرمستقیم علیه روسیه دست به قلم بوده اند.
در مقطع استفاده روسیه از پایگاه نوژه که بی برنامگی طرف ایرانی واقعا مثال زدنی است وزارت خارجه اصلا موضع نگرفت. وزیر دفاع در دو موضع متفاوت هم نهادهای داخلی را بی اعتبار کرد و هم تعریف جدیدی از رابطه با روسیه ارائه داد که معنی سیاسی مشخصی از آن استنباط نمی شد. شورای عالی امنیت ملی نیز در سه نوبت مواضعی اتخاذ کرد که نشان می داد نمی داند چه می تواند یا باید بگوید.
در آخرین صحنه جدی از این روابط بار دیگر در مقطعی که مراسم کلنگ زنی نیروگاه جدید اتمی در بوشهر با حضور معاون رئیس جمهوری در جریان بود توافق آمریکا – روسیه برای آتش بس در حلب اعلام شد. معاون اول ریاست جمهوری روسیه را شریک استراتژیک ایران نامید ولی معاون منطقه ای وزارت خارجه بیان نمود که روس ها در مورد آتش بس اعلامی با آمریکا با ایران مشورت نداشته اند؛ اگرچه در مقاطعی به طرف ایرانی اطلاعات می داده اند.
الزامات یک همکاری استراتژیک حداقل در هماهنگی خبری این همکاری است. دو شریک استراتژیک نمی توانند از اعلام همکاری با یکدیگر شرمسار باشند و یا مواضعی ضد و نقیض و یا زاویه دار نسبت به یکدیگر بیان کنند. اگر سایت های سیاسی مورد بررسی قرار گیرد نظرات کارشناسان صاحب نام وزارت خارجه که علیه همکاری با روسیه می نویسند کم نیست.
در هر موضعی که قرار داشته باشیم، اگر مسئولانه به وقایع و رخدادها و چالش های کشور نظر بیاندازیم تنظیم یک رابطه استراتژیک با روسیه در سوریه و لاجرم الزامات و حفظ سلسله مراتب آن در میان مدت برای کشور بی بدیل است. یا بطور کلی در تاریخ نوین ایران پس از انقلاب اسلامی نقش روسیه (و نه شوروی) فصل جدایی است که باید بدون پیش قضاوتی مخرب آن را تدوین نماییم.
تعاملات زیادی در سوریه که آینده این کشور را تحت تاثیر قرار می دهد در جریان است که مستقیما به سرنوشت ایران در منطقه باز می گردد. مهمترین آن معادله کردی – آمریکایی و کردی – روسی است. بعد از آن معادلات ترکی – روسی و ترکی – آمریکایی است و در سطحی بالاتر رابطه آمریکایی – روسی است که سطحی بالاتر از سطح تعاملات ایران در منطقه است. تنها حضور در یک همکاری استراتژیک با روسیه است که می تواند کشور را از همه این ابهامات فارغ نماید.
نویسنده: حسین ملائک، سفیر سابق ایران در چین منبع: دیپلماسی ایرانی / 31 شهریور 1395