روابط ایران و روسیه در
مقاطع مختلف از جمله در دوره دمیتری مدویدیف به تبع شرایط متنوع داخلی و
بینالمللی از متغیرهایی در سه سطح فردی، نهادی و بینالمللی تاثیر پذیرفته
و با نوسانات مختلفی همراه بوده است. مرور این روابط در دورههای مختلف
از جمله در دورة احمدینژاد- مدویدیف نشان میدهد که عوامل سطح بینالملل
به ویژه نوع رابطة میان «ایران و غرب» و «روسیه و غرب» بیش از عوامل سطح
فردی و نهادی در چگونگی روابط «ایران و روسیه» تأثیرگذار بودهاند. مبنا
قرار گرفتن اصل «سازگاری» (با قواعد و هنجارهای نظام بینالملل) در سیاست
خارجی مدویدیف نمودی روشن از تأثیر عوامل سطح بینالملل است که روابط
تهران- مسکو را به صورت منفی زیر تاثیر قرار داده است.
در این میان، هرچند همگام با رابرت گیتس، وزیر دفاع امریکا میتوان سیاست خارجی روسیه در مورد ایران را «اسکیزوفرنیک» دانست که طی آن مسکو با نوسان تاکتیکی میان ایران و غرب در پی حفظ و افزونسازی منافع خود در هر دو طرف بر میآید، اما به نظر میرسد در دورة مدویدیف تحولی مشهود در این معادله حادث شده و سیاستِ خارجی مسکو به سوی امریکا سوق بیشتری یافته است.
1) تحول در محیط خارجی و بروز نگرانی از ترسیم خطوط تقسیم جدید بین روسیه و غرب،
2) سرایت بحران اقتصادی جهانی به اقتصادِ روسیه و نیاز به سرمایه و تکنولوژی پیشرفته برای نوسازی اقتصادی و
3) ارزیابی واقعبینانهتر مسکو از جایگاه خود در ترتیبات نظام بینالملل و چگونگی روندها در این عرصه سه عامل عمدهای است که مدویدیف را به این نتیجه رساند که «سازگاری» با غرب نه تنها برونرفتی از این مشکلات و تسهیلکنندة ورود روسیه به معادلات بینالمللی خواهد بود، بلکه میتواند مبنایی برای توسعة پایدار آن باشد. اما، مدویدیف با اغتنام از تجربة تلخ همکاری با غرب، تلاش کرده تا مفهوم «سازگاری» را از جایگاهی مستقل، برابر و «مبتکر» عملیاتی نماید، تا مجبور به انطباقهای ناخواسته نشود.
ورود به تعاملِ «ازاء، مابهازاء» یکی از تدابیر مسکو در این زمینه است. سرگئی کاراگانوف اساس این رابطه را در این میداند که روسیه و امریکا در عین تسامح در زمینههای کماهمیتتر، بتوانند منافع حیاتی خود را از طریق همکاری در سایر حوزهها تأمین کنند. این نحوة تعاملی که در برخی منابع از آن به «معاملة بزرگ» یاد میشود، نه تنها روابط دوجانبه، بلکه تعاملات مسکو-واشنگتن با «طرفهای سوم» را زیر تأثیر قرار داده است. به تبع این تحول و با عنایت به فضای تخاصمی میان ایران و غرب از یک سو و مثلثِ حساس رابطه ایران، روسیه و غرب از سوی دیگر، قواعد بازی روسیه با ایران تغییر و تهران شاهد همراهی بیشتر مسکو با فشارهای واشنگتن علیه خود بوده است.
طی این تحول کرملین به این نتیجه رسید که هزینة چانهزنی بر سر ایران زیاد و در مقابل «هویج»های غرب چشمگیرتر شده، لذا افزایش فاصله با تهران و نزدیکی بیشتر به غرب منافع بیشتری را نصیب روسیه خواهد کرد. زیر این شرایط، تغییر نشانگان رفتاری مسکو در قبال تهران محسوستر شد که از جمله مهمترین این موارد میتوان به موافقت روسیه با قطعنامة 1929 و اجرایی کردن تحریمهای آن علیه ایران اشاره کرد. این تغییر رویه که در چند مقطع با انتقاد صریح احمدینژاد از مسکو و شخص مدویدیف توأم شد، «امواج سرد» موجود در این روابط به تبع دوگانههای پیشین روسیه در قبال ایران را به «زمستانی سرد» تبدیل کرد.
با وجود اینکه، مسکو سعی کرده تا نقش خود در مثلث ایران، روسیه و امریکا را به عنوان مبتکر و «دلالی قدرتمند» تقویت نماید، اما همچنان که تجربة نشان میدهد، غربیها در دادن مابهازا به روسیه آنچنانی که کرملین تصور میکند، سخاوتمند نیستند. «واگذاشتنهای» بسیار روسیه از سوی امریکا نیز گواه آن است که کمال مطلوب واشنگتن در تعامل با مسکو، «خیابان یک طرفهای» است که طی آن مزیتها تنها از روسیه به امریکا منتقل شود.
باید به این مهم نیز توجه داشت که کاربست «راهبرد جلب» روسیه از سوی اوباما از جمله در قالب پروژة «ریست» روابط، تنها راهکاری برای تقسیم هزینة برونرفت امریکا از مشکلات خود در عرصة بینالملل و تحقق اهداف آتی این کشور بوده است. زیر این شرایط، این کشور با «برساخت» خطر هستهای ایران «از هیچ» و بزرگنمایی آن، تنها به بهانة نگرانیِ «جامعة بینالمللیِ» که هویت و اعضاء آن مشخص نبوده و به نظر میرسد تنها منافع گروههای خاصی در واشنگتن مرجع آن باشد، از این حربه برای درگیر کردن مسکو با ماجراجوییهایی خود استفاده کرده است. درنگی کوتاه به دوگانههای آن از جمله در قبال اسرائیل نشان از ابزاری بودن این فضاسازی دارد و مداقة بیشتر نشان میدهد که مقصود اصلی این تلاشها، تحدید فضای بازی تهران و مخالفت با مساعی آن برای پیگیری رویکرد مستقل در محیط خارجی است.
لذا، میتوان مدعی شد که تغییر رفتار مسکو در قبال تهران در دوره مدویدیف بیش از آنکه ناشی از یک رویکرد مستقل باشد، زیر تأثیر نمادسازیهای منفی امریکا از ایران صورت گرفته است. حال آن که یکی از مؤلفههای اصلی یک «قدرت بزرگ» که روسیه مدعای آن را دارد، «واقعبینی» است، اما در رویکرد مدویدیف در قبال ایران آنچه بیش از «عینیگرایی» رخ مینماید، تأثیرپذیری از القائات واشنگتن از جمله بایستگیِ «همراهی همهجانبه» با امریکا برای ارتقاء جایگاه روسیه در ترتیبات بینالملل است.
از این رو، رویکرد غیردوستانة مدویدیف نسبت به ایران و همراهیهای او با اهداف بیسرانجام واشنگتن را باید بازی آن در چهارچوبة تعریف شدة واشنگتن دانست که منافع آن نصیب امریکا و مضار آن به تهران و مسکو خواهد رسید. با این ملاحظه، دیدار مدویدیف و احمدینژاد را میتوان فرصتی دانست که طرفین بتوانند نسبت به افزونسازی واقعبینی در روابط اقدام کرده و بیش از این به این روابط به عنوان تابعی از بازی امریکا ننگرند.
نویسنده: علیرضا نوری
منبع: سایت مؤسسه مطالعات ابرار معاصر تهران / 26 خرداد 1390
در این میان، هرچند همگام با رابرت گیتس، وزیر دفاع امریکا میتوان سیاست خارجی روسیه در مورد ایران را «اسکیزوفرنیک» دانست که طی آن مسکو با نوسان تاکتیکی میان ایران و غرب در پی حفظ و افزونسازی منافع خود در هر دو طرف بر میآید، اما به نظر میرسد در دورة مدویدیف تحولی مشهود در این معادله حادث شده و سیاستِ خارجی مسکو به سوی امریکا سوق بیشتری یافته است.
1) تحول در محیط خارجی و بروز نگرانی از ترسیم خطوط تقسیم جدید بین روسیه و غرب،
2) سرایت بحران اقتصادی جهانی به اقتصادِ روسیه و نیاز به سرمایه و تکنولوژی پیشرفته برای نوسازی اقتصادی و
3) ارزیابی واقعبینانهتر مسکو از جایگاه خود در ترتیبات نظام بینالملل و چگونگی روندها در این عرصه سه عامل عمدهای است که مدویدیف را به این نتیجه رساند که «سازگاری» با غرب نه تنها برونرفتی از این مشکلات و تسهیلکنندة ورود روسیه به معادلات بینالمللی خواهد بود، بلکه میتواند مبنایی برای توسعة پایدار آن باشد. اما، مدویدیف با اغتنام از تجربة تلخ همکاری با غرب، تلاش کرده تا مفهوم «سازگاری» را از جایگاهی مستقل، برابر و «مبتکر» عملیاتی نماید، تا مجبور به انطباقهای ناخواسته نشود.
ورود به تعاملِ «ازاء، مابهازاء» یکی از تدابیر مسکو در این زمینه است. سرگئی کاراگانوف اساس این رابطه را در این میداند که روسیه و امریکا در عین تسامح در زمینههای کماهمیتتر، بتوانند منافع حیاتی خود را از طریق همکاری در سایر حوزهها تأمین کنند. این نحوة تعاملی که در برخی منابع از آن به «معاملة بزرگ» یاد میشود، نه تنها روابط دوجانبه، بلکه تعاملات مسکو-واشنگتن با «طرفهای سوم» را زیر تأثیر قرار داده است. به تبع این تحول و با عنایت به فضای تخاصمی میان ایران و غرب از یک سو و مثلثِ حساس رابطه ایران، روسیه و غرب از سوی دیگر، قواعد بازی روسیه با ایران تغییر و تهران شاهد همراهی بیشتر مسکو با فشارهای واشنگتن علیه خود بوده است.
طی این تحول کرملین به این نتیجه رسید که هزینة چانهزنی بر سر ایران زیاد و در مقابل «هویج»های غرب چشمگیرتر شده، لذا افزایش فاصله با تهران و نزدیکی بیشتر به غرب منافع بیشتری را نصیب روسیه خواهد کرد. زیر این شرایط، تغییر نشانگان رفتاری مسکو در قبال تهران محسوستر شد که از جمله مهمترین این موارد میتوان به موافقت روسیه با قطعنامة 1929 و اجرایی کردن تحریمهای آن علیه ایران اشاره کرد. این تغییر رویه که در چند مقطع با انتقاد صریح احمدینژاد از مسکو و شخص مدویدیف توأم شد، «امواج سرد» موجود در این روابط به تبع دوگانههای پیشین روسیه در قبال ایران را به «زمستانی سرد» تبدیل کرد.
با وجود اینکه، مسکو سعی کرده تا نقش خود در مثلث ایران، روسیه و امریکا را به عنوان مبتکر و «دلالی قدرتمند» تقویت نماید، اما همچنان که تجربة نشان میدهد، غربیها در دادن مابهازا به روسیه آنچنانی که کرملین تصور میکند، سخاوتمند نیستند. «واگذاشتنهای» بسیار روسیه از سوی امریکا نیز گواه آن است که کمال مطلوب واشنگتن در تعامل با مسکو، «خیابان یک طرفهای» است که طی آن مزیتها تنها از روسیه به امریکا منتقل شود.
باید به این مهم نیز توجه داشت که کاربست «راهبرد جلب» روسیه از سوی اوباما از جمله در قالب پروژة «ریست» روابط، تنها راهکاری برای تقسیم هزینة برونرفت امریکا از مشکلات خود در عرصة بینالملل و تحقق اهداف آتی این کشور بوده است. زیر این شرایط، این کشور با «برساخت» خطر هستهای ایران «از هیچ» و بزرگنمایی آن، تنها به بهانة نگرانیِ «جامعة بینالمللیِ» که هویت و اعضاء آن مشخص نبوده و به نظر میرسد تنها منافع گروههای خاصی در واشنگتن مرجع آن باشد، از این حربه برای درگیر کردن مسکو با ماجراجوییهایی خود استفاده کرده است. درنگی کوتاه به دوگانههای آن از جمله در قبال اسرائیل نشان از ابزاری بودن این فضاسازی دارد و مداقة بیشتر نشان میدهد که مقصود اصلی این تلاشها، تحدید فضای بازی تهران و مخالفت با مساعی آن برای پیگیری رویکرد مستقل در محیط خارجی است.
لذا، میتوان مدعی شد که تغییر رفتار مسکو در قبال تهران در دوره مدویدیف بیش از آنکه ناشی از یک رویکرد مستقل باشد، زیر تأثیر نمادسازیهای منفی امریکا از ایران صورت گرفته است. حال آن که یکی از مؤلفههای اصلی یک «قدرت بزرگ» که روسیه مدعای آن را دارد، «واقعبینی» است، اما در رویکرد مدویدیف در قبال ایران آنچه بیش از «عینیگرایی» رخ مینماید، تأثیرپذیری از القائات واشنگتن از جمله بایستگیِ «همراهی همهجانبه» با امریکا برای ارتقاء جایگاه روسیه در ترتیبات بینالملل است.
از این رو، رویکرد غیردوستانة مدویدیف نسبت به ایران و همراهیهای او با اهداف بیسرانجام واشنگتن را باید بازی آن در چهارچوبة تعریف شدة واشنگتن دانست که منافع آن نصیب امریکا و مضار آن به تهران و مسکو خواهد رسید. با این ملاحظه، دیدار مدویدیف و احمدینژاد را میتوان فرصتی دانست که طرفین بتوانند نسبت به افزونسازی واقعبینی در روابط اقدام کرده و بیش از این به این روابط به عنوان تابعی از بازی امریکا ننگرند.
نویسنده: علیرضا نوری
منبع: سایت مؤسسه مطالعات ابرار معاصر تهران / 26 خرداد 1390