تغییرات سیاسی در روسیه، ممکن است نهایتاً از سوی طبقه "ضدنخبه" حاصل شوند (از سوی افرادی که پیشاپیش در رژیم فعلی در پست های رده بالا قرار دارند و به خوبی در طبقه حاکم انسجام یافته اند). ناظران صحنه سیاسی روسیه، مرتباً در جستجوی نشانه هایی در ارتباط با این موضوع هستند که تغییر سیاسی از کجا به وجود خواهد آمد.
در دوره ای که اپوزیسیون "نظام مند" که در مجلس نمایندگی می شوند، عموماً سازش گر تلقی می شوند، این باور رایج وجود دارد که تنها جایگزین ممکن برای طبقه حاکم فعلی، از اپوزیسیون "غیر نظام مند" حاصل خواهد شد که با قواعد تعیین شده از سوی کرملین بازی نمی کنند و سیاست خود را در خیابان انجام می دهند.
اما دلیل خوبی برای این باور وجود دارد که ناظران در اشتباه هستند و این که تغییر سیاسی در روسیه عاقبت از "ضدنخبه" حاصل می شود که در درون رژیم فعلی شکل می گیرند. در جهان پساشوروی، نخبگان موجود به ندرت توسط نیروهای بیرونی جایگزین شده اند. در عوض، الگو به نفع اعضای ناراضی نخبگان حاکم رقم می خورد که با رژیم موجود قطع ارتباط می کنند و خود را در مقابل آن قرار می دهند.
یک مثال کلاسیک از این پدیده، انقلاب نارنجی سال 2004 اوکراین است که طی آن ویکتور یوچنکو (که نخست وزیر لئونوید کوچمای، رئیس جمهور این کشور بود)، خواهان براندازی نخبگان حاکم شد. اما این نوع گذار تنها با پشتیبانی منافع کسب وکار عمده، مقامات منطقه ای و یا گروه های سیاسی برجسته، امکان پذیر است.
با این منطق، این احتمال وجود دارد که افرادی در گردش نخبگان در روسیه به قدرت خواهند رسید که پیشاپیش دارای پست های رده بالا در رژیم فعلی هستند و به خوبی در طبقه حاکم جاافتاده اند. اما این لزوماً به معنای فروپاشی یا براندازی رژیم پوتین نیست. برای تحقق ضد نخبگی، تنها تضعیف قابل ملاحظه رژیم ضروری است.
هرگونه نقش کلیدی در هرگونه گذار آتی، توسط افرادی در دولت انجام خواهد شد که ما از آن ها به عنوان فن سالار یاد می کنیم. این ها افرادی حرفه ای توانمندی هستند (شامل طیفی از بوروکراتیک های رده متوسط تا وزیران و روسای کمیته های پارلمانی) که هیچ جاه طلبی سیاسی قابل توجهی از خود بروز نمی دهند. این توصیف، بیشتر با اعضای دولت جاری متناسب است (در مقابل افرادی که در دولت های پیشین تا سال 2012، خدمت کردند).
بی طرفی این بوروکرات ها می تواند این امکان را برای ایشان فراهم کند تا در موعد مقرر به سرعت و با انسجام، به دوره ضدنخبه انتقال یابند. تعارضات و منازعات داخلی در درون دولت، در حال افزایش است. این امر، خاطرات دوره یلتسین و دهه 90 را به یاد می آورد که طی آن نخبگان حاکم روسیه، تقریباً در وضعیت دائم بحران و زیر شکاف منازعات میان گروه های قدرتمند مختلف قرار داشتند. بر اساس آن تجربه، جای تعجب ندارد اگر افرادی که امروز وفاداری خود به پوتین را اعلام می کنند، فردا رقبای کرملین نباشند.
روشی دیگر برای تشریح این پدیده این است که بگوییم تعداد زیادی از افرادی که در حاکمیت روسیه خدمت می کنند، تزیین گرانی هستند که به حفظ ظاهر دموکراسی تزیینی روسیه کمک می کنند. بسیاری از این افراد به صورت فزاینده ای احساس می کنند که مورد غفلت کرملین قرارگرفته اند و این که کرملین قدردان تلاش های آن ها نیست. به عنوان مثال هنگامی که کرملین تشخیص داد که نیاز به نوسازی دومای کشور دارد (سالن کوچک تر پارلمان روسیه)، بیشتر از نیمی از حزب حاکم روسیه متحد، هیچ حمایت حزبی یا حمایت مالی برای انتخابات نکردند.
افرادی که از پیروزی انتخاباتی آن ها ممانعت به عمل آمد تا راه را برای افراد دلخواه کرملین هموار سازند، جاه طلبی های سیاسی خود را از دست نداده اند و هنوز هم در جستجوی راه های جایگزین برای ارتقای حرفه ای هستند. یکی از مشکلات عمده ای که حزب روسیه متحد در سال گذشته با آن مواجه بود، این بود که اعضایش، حزب را ترک کردند تا به اپوزیسیون نظام مند بپیوندند. یک بخش جدید از نخبگان در حال شکل گیری است که معتقد است ارزش های سنتی ممکن است مهم تر از وفاداری به رئیس جمهور باشد و ممکن است در آینده از پوتینیسم بدون پوتین حمایت کنند.
وفاداری نخبگان کسب وکار به کرملین هم موقتی است. همه به این ایده عادت کرده اند که کسب وکار روسی از سال 2003-2004، کاملاً وفادارانه است، یعنی از زمانی که تنها یک سال طول کشید تا پوتین اولیگارش های قدرتمند سیاسی کشور را به تجار صرفی تبدیل کند که پولشان را تنها درجایی سرمایه گذاری می کنند که مقامات اجازه می دهند.
اما بخش های بزرگی از تجار ارشد روسیه، ثروتشان را در دهه 90 به دست آوردند و تعهدی در برابر پوتین احساس نمی کنند. تجار عمل گرا و غیراحساسی هستند. تصمیم گیران شرکتی خود را با روندهای ملی وفق می دهند و خود را برای تمام سناریوهای ممکن آماده می سازند (با توجه به علاقه شدیدشان به الکسی ناوانلی، رهبر اپوزیسیون در سال 2011-2012، در حین اعتراضات گسترده). می توان انتظار داشت که اگر قواعد تعیین شده توسط رژیم فعلی، برای کسب وکار میلیاردها دلار ضرر و صدها پروژه به اجرا نرسیده را به همراه داشته باشد، آنگاه افرادی که در حال حاضر عمل گرا هستند، رویای تغییر رژیم را در سر خواهند پروراند.
دردسر دیگر برای کرملین، مناطق دورافتاده و گسترده روسیه است. درحالی که رژیم فعلی، کنترل کامل سیاست فدرال را در دست دارد، یافتن یک رهبر قدرتمند برای هر منطقه، نه تنها کار دشواری است، بلکه حتی خطرناک است. به هرحال کنترل یک سیاستمدار قدرتمند با سطوح بالای حمایت انتخاباتی، دشوارتر خواهد بود. ارائه آنچه مسکو می خواهد، دشوار است: مدیران منطقه ای کارآمد که در صورت خراب شدن اوضاع، بتوانند به راحتی برکنار شوند.
اخیراً کرملین در حال انتصاب مدیرانی برای پست های وابسته به حکومت نیست، بلکه افرادی را منصوب می کند که با خدمات امنیتی مرتبط باشند و تنها به لحاظ وفاداری، برجسته باشند. این تلاش در ساده سازی و تقویت فرمان برداری از مسکو، تنها منجر به تصمیمات اشتباه تر و خطرناک تر در سطح ملی خواهد شد.
اگر قدرت فدرال ضعیف تر شود، اکثریت قاطع سازمان سیاسی منطقه ای، عاقبت به مخالفت با مسکو خواهند پرداخت. در واقع کل نخبگان منطقه ای به استثنای افراد دارای روابط شخصی با رئیس جمهور، می توانند به صورت بالقوه به ضد نخبه تبدیل شوند. این روندها در کجا اپوزیسیون غیر نظام مند و رنجور روسیه را که هنوز آرزوی برکناری پوتین را در سر می پرورانند، رها می کنند؟
به صورت تناقض گونه، به رغم ظرفیت این افراد در ایجاد تغییر سیاسی، کمترین احتمال می رود که این افراد تشکیل ضدنخبه را بدهند. رهبرانی که می توانند اعتراضات خیابانی ایجاد کنند، بسیار خطرناک و غیرقابل پیش بینی هستند و افراد صاحب پول و قدرت، هر کاری می کنند تا آن ها را زیر کنترل قرار دهند.
اما به رغم تمام مشکلات اپوزیسیون غیر نظام مند و نمایش ضعیفش در انتخابات پارلمانی گذشته، این اپوزیسیون می تواند در ایجاد طبقه حاکم آینده در روسیه، هم بخشی داشته باشد. این امر از طریق پیروزی انتخاباتی رخ نخواهد داد، بلکه از طریق برتری شخصی رو به رشد اتفاق خواهد افتاد (چیزی که میخائیل خودروکوفسکی، رهبر اپوزیسیون و اولیگارش تبعیدی، آن را تائید کرده است). هنگامی که اپوزیسیون غیر نظام مند، نظام مند شود، عصر جدیدی آغاز خواهد شد و کرملین دیگر قادر به حذف آن از انتخابات نخواهد شد، چراکه از یک انفجار سیاسی هراس دارد.
این، یک موضوع ایدئولوژیک نیست. همراه با نزدیک تر شدن تغییر رژیم، برچسب های ایدئولوژیک به لحاظ جایگاه، بعد از ملاحظات عمل گرایانه و ارتباطات با فردی که سامانه را ایجاد کرده است (یعنی رئیس جمهور)، قرار می گیرند. بسیاری از ناظران به دام تلقی اعضای لیبرال نخبه همچون الکسی کوردین، وزیر مالی سابق و یا آناتولی چوبیس، سیاستمدار روسی (او مسئول خصوصی سازی در کشور در دهه 90 بود) به عنوان ضدنخبه بالقوه و جایگزین هایی برای پوتین، می افتند. اما حتی مخالفان پوتین که شدیدترین اعتراضات ایدئولوژیک به رئیس جمهور فعلی را انجام می دهند، ممکن است در لحظات بحرانی، بیش از اطرافیان داخلی پوتین، طرفدار پوتین شوند.
درنهایت، در سامانه های سیاسی که تغییر از طریق انتخابات را مسدود می کنند، تضمین اصلی ثبات رژیم، ظرفیت آن در نوسازی از درون است. در حال حاضر، خود رژیم در حال شکاف است و از تحقق هرگونه نوسازی این چنینی، جلوگیری خواهد کرد. اما بااین وجود، یک حرکت ضدنخبه، در فرآیند شکل گیری است (حرکتی که می تواند عاقبت روسیه را در مسیری جدید قرار دهد، خواه به سمت آزادسازی (لیبرالیزاسیون) یا شکل سخت تری از حکومت اقتدارگرا).
نویسنده: تاتیانا استانووایا، مدیر بخش تحلیل مرکز فناوری های سیاسی مسکو منبع: «دیده بان روسیه» به نقل از «راشا دیرکت» / 17 فوریه ٢٠١٧