اگر شما دو نقشه از سوریه را در دست بگیرید- یکی نقشه اواخر سپتامبر یعنی زمانی که روسیه وارد سوریه شد و دیگری نقشه امروز- خواهید دید که خطوط نبرد خیلی شبیه به هم است. روسیه توانسته منافع خود را فریز کند و همان منافعی که در گذشته داشت را در جای خود نگه دارد. هزاران سورتی پرواز، هزاران کشته و ماهها دیپلماسی نتوانست منافع این کشور را بیش از آنچه هست افزایش دهد. جنگ در وضعیت بنبست و مناطق کلیدی در کنترل شورشیان و نیروهای حامی دولت است.
موفقیت پوتین در این بوده که خود را یکی از طرفهای مذاکره در مورد آینده سوریه قرار دهد. اما نتوانسته از کارت سوریه برای تاثیرگذاری یا بهبود رابطه با دولتهای غربی سود جوید زیرا هنوز در تحریمهای اقتصادی قرار دارد. ماجراجوییهای خاورمیانهای او هم نتوانسته مردم روسیه را در کنار او نگه دارد.
برخی تحلیلگران بر این باورند که آمریکاییها گاهی پوتین را پیروز قدرتنماییهای خاورمیانه میدانند که شرایط خود را به متحدان و دشمنان به طور یکسان دیکته کنند اما برخی دیگر نظر دیگری دارند. «مارک گالئوتی»، متخصص روسیه در موسسه روابط بینالملل مستقر در پراگ با اشاره به مبارزات انتخاباتی طولانی میگوید: «دشوار است که بتوان تاثیر استراتژیک واقعی آن را دید.» مشاهده این آسان است که روسیه از کجا روند نزولی یافت. پوتین امیدوار بود که از کارت سوریه استفاده کند تا اثبات کند روسیه یک قدرت بزرگ است و سوریه به کانالی برای بازگشت این کشور به عرصه بینالمللی تبدیل شده است.
این پیامی بود به قدرتهای غربی و متحدان سابق روسیه در اروپای شرقی و آسیای مرکزی در دوران شوروی سابق. در واقع، روسیه با ضمیمه کردن بخشی از اوکراین به خود میخواست بگوید: «من برگشتهام». گالئوتی میگوید: «اگر روسیه قدرتی بزرگ به نظر برسد، در این صورت باید در کنار اقمار خود بایستد حتی زمانی که در دوران عسرت اقمار به سر میبرد.» اما قدرت نظامی روسیه چندان به کار پیروزی متحد سوریاش نیامده است زیرا سوریها بیشتر به شبهنظامیان حامی دولت اتکا دارند.
سال گذشته، پوتین در اولین سخنرانیاش در مجمع عمومی سازمان ملل که پس از یک دهه ایراد میشد، از جهان خواست تا در مبارزه با افراطگرایی به او ملحق شوند. تحلیلگران بر این باورند که پوتین بهدنبال چانهزنی بزرگ بود. او بر این بود تا در ازای کمک به اروپا و آمریکا در سوریه از تحریمهای آنها علیه خود بکاهد. یک سال بعد، هیچکس به ائتلاف پوتین ملحق نشد و ظاهرا چانهزنی بزرگ هم محقق نشد.
رسانههای روسی هم در این مداخله نظامی نقش داشتند. آنها حضور روسیه را نشانهای دال بر عظمت ملی روسها تلقی کردند. در اینجا یک تفاوت اساسی وجود دارد. اگر مداخله روسیه در اوکراین ضامن حمایت ملی برای پوتین بود اما حضور نظامی در سوریه چندان به کار حمایت مردمی نیامد. همین چند روز پیش در انتخابات پارلمانی روسیه، حزب حامی پوتین اگرچه رای آورد اما آرای پایین نشان میداد مردم چندان دل خوشی از جاسوس سابق کرملین ندارند. به نظر میرسد پوتین دو دستاورد کوچکتر – که البته برای سوریه اهمیت دارد- به دست آورده که شکاف میان جاهطلبیهای ابرقدرتی او و تواناییاش برای رسیدن به آن را برجسته میسازد.
اول، مداخله پوتین به نفع اسد تمام شد و خطر عقبنشینی یا حمله غرب را کاهش داد. در بیشتر ماهها و روزهای 2015 اسد میدان را به داعش واگذار کرده بود و از سوی دیگر شورشیان تحت امر آمریکا نیز پیشرویهایی بهدست آورده بودند. بمباران روسیه، گروههای اپوزیسیون را از پیشروی بازداشت و مانع از این شد که بتوانند مناطق بیشتری به دست آورند. در مقابل، دست برتر را به اسد داد تا بتواند مناطق بیشتری را از کنترل شورشیان خارج سازد.
نکته این است که حضور نظامی روسیه باعث شد مناطق تسخیر شده به دست اسد قابل دفاعتر شود. روسیه همچنین در محاصره حلب هم به اسد کمک کرد. همین مساله باعث شد گروههای اپوزیسیون دست یاری به سوی افراطگرایان دراز کنند و این کار را برای آمریکا سختتر کرد تا آنها را مسلح کند یا در هرگونه معامله صلحی آنها را بگنجاند. با این حال، «جنویو کاساگراند»، تحلیلگر موسسه مطالعه جنگ در واشنگتن میگوید: نیروهای زمینی حامی اسد بسیار اندک و بسیار ضعیف هستند تا در این جنگ پیروزی را برای دمشق به ارمغان آورند. مشکلی که هیچ میزانی از بمباران روسها نمیتواند بر آن فائق آید. نتیجه این میشود: بنبست سوریه چندان برای اسد مطلوب نیست اما به هر حال یک بنبست است.
دوم، این مداخله، ایالاتمتحده را واداشت تا روسیه را وارد مذاکره کند. پوتین نمیتواند به اندازه آمریکا شرایط را دیکته کند اما او نیز یکی از چند رهبری است که از قدرت وتوی هر آتشبس یا توافق صلحی برخوردار است. این به پوتین اجازه میدهد تا به پایگاههای نظامی روسیه در سوریه دسترسی داشته باشد و تضمین میکند که هر دولتی که پس از جنگ سر کار بیاید متحد روسیه باقی خواهد ماند.
کاساگراند میگوید: «آنچه میبینیم این است که جنگ طولانیتر میشود.» او هشدار میدهد که مداخله روسیه باعث اتحاد اپوزیسیون شده است. حملات روسیه به شکلی دیگر نتیجه معکوس داده است: اگرچه در ابتدا هدف این بود که روسیه را به غرب نزدیک کند اما گذشت زمان باعث شد جهان از روسیه دور شود و حمله علیه غیرنظامیان خشم همگان را برانگیزد.
اگرچه در جنگ زمینی، سوریها به مشاوران و شبهنظامیان متحد خود تکیه میکنند اما روسیه مشاوران زیادی در خط مقدم ندارد تا به او در حملات هوایی کمک کند. روسیه تلاش کرده تا خود را درگیر جنگ زمینی نکند، مانند آنچه در افغانستان در دهه 80 رخ داد اما هنوز برای عقبنشینی بیمیل است. این سخنی است که پوتین در ماه مارس بر زبان آورد. هرگونه عقبنشینی بدون دستیابی به نتیجهای ملموس چهره ابرقدرتی مسکو را خدشهدار خواهد کرد.
گالئوتی میگوید: روسها و آمریکاییها دو نگاه متفاوت به حضور روسیه در سوریه دارند؛ آمریکاییها بر این باورند که روسیه قدرتی طغیانگر است که بدون ترس در اطراف و اکناف جهان میتازد. اما در نگاه مقامهای سیاست خارجی و امنیتی روسیه، آنها در محاصره دشمنی به نام ایالات متحده هستند که از همه سو آنها را هدف گرفته است. گالئوتی میگوید: «اگر بخواهم کلمهای برای توصیف این وضعیت بیابم، فکر میکنم آن کلمه این است که روسها ترسیدهاند.»
نویسنده: ماکس فیشر منبع: دنیای اقتصاد به نقل از نیویورکتایمز / 24 سپتامبر 2016