آمادگی ترکیه برای احیاء روابط با مسکو، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، برخی زمزمهها در قاره سبز مبنی بر ضرورت بازبینی در روابط با کرملین، افزایش تمایلات در خاورمیانه به توسعه روابط با روسیه و تغییرات پیشرو در کاخ سفید فرصتهای جدیدی هستند که انتخابها و فضای مانور هرچه گستردهتری را در عرصه خارجی برای مسکو فراهم میکنند. عملگرایی نیز امکان نظری و عملی برای بهرهبرداری حداکثری از این فرصتها را به کرملین میدهد.
عملگرایی روسی بر اصولی چون بازی مثبت با همة طرفها، ضرورت فایدهمندیِ کنش، اثرمندی واکنش، عدم مقابلهجویی بیحاصل، فرصتطلبی راهبردی و هویت چندگانه و انعطافپذیر استوار است. در چهارچوب این رویکرد و برای عملیاتی کردن آن نیز تلاش میشود تا همواره فضای مانور برای تغییرات تاکتیکی ایجاد و از کوچکترین فرصتها بیشترین بهرهها کسب شود.
اقدام نظامی روسیه در سوریه از آغاز ناگهانی تا کاهش ناگهانی نمونهای از کاربست رویکرد عملگرا است که تا بدینجا نتایج موفق «نسبی» خود را داشته است. مسکو با آغاز عملیات بخشی از منافع خود را تأمین کرد و از جمله اهمیت عنصر ژئوپولتیک و حوزههای نفوذ را بار دیگر به غرب و متحدان منطقهای آن گوشزد کرد، منافع ژئوپولیتیکی خود در سوریه را در میانمدت حفظ نمود و با تعامل با ایران (در سوریه) ائتلاف روسی در خاورمیانه را تقویت کرد. در سوی دیگر نیز با کاهش ناگهانی نیروها و حملات خود مجرا برای تأمین بخش دیگر منافع خود در روابط با غرب و متحدان منطقهای آن را حفظ کرده است.
با این ملاحظه، یکی از مهمترین دستاوردها و به عبارت بهتر «موفقیتهای» بازی عملگرایانه کرملین در چالش سوری را میتوان گستردهتر شدن فضای مانور «موثر» این کشور برای تعامل و تأثیرگذاری بر جناحهای مختلف در خاورمیانه دانست. از همین رو برخی دیپلماتهای امریکایی ضمن انتقاد از سیاست خاورمیانهای اوباما، بازی «فعال» روسیه با بازیگران مختلف منطقه از سوریه تا ایران، ترکیه، کشورهای عربی، اسرائیل و با خود غرب را یکی از نشانههای پسرفت واشنگتن در این عرصه میدانند.
اما مسکو در حالی موفق به ایجاد و حفظ فضای نوسان میان این بازیگران شده که موتلفان اسمی آن یعنی ایران و سوریه خود را در تقابل ماهوی با جناج دیگر یعنی غرب و متحدان منطقهای آن میبینند. در این سیاست چندبرداری، کرملین از یک طرف با تعامل با تهران و دمشق سیاست و نفوذ خاورمیانهای خود را تقویت کرده و از سوی دیگر، به غرب و متحدان آن نیز ثابت کرده که حل مسائل این منطقه با نادیده گرفتن منافع و ملاحظات مسکو ممکن نخواهد بود و باید سهم بایسته مسکو مراعات شود.
کرملین ضرورت ایجاد و حفظ فضای موثر مانور در موضوعات و با بازیگران مختلف را به تبع ارزیابی واقعگرایانه از ضعفها و محدودیتِ داشتههای خود در سیاست خارجی مطمح نظر دارد. چرا که میداند این داشتهها کفاف اهداف بلندپروازانه آن را نمیدهد و حسب تجربیات دوره شوروی و دهه 90 نیز دریافته که رویکرد یکسونگر «نتیجهای» جز هدرفت منابع موجود نخواهد داشت. همین رویکرد شرایط برای استفاده از فرصتهای جدید در روابط با ترکیه، اتحادیه اروپا، امریکا و کشورهای خاورمیانه را برای مسکو فراهم میکند.
بیتردید بهرهگیری از این فرصتها به سادگی میسر نمیشود، تغییرات تاکتیکی بدون هزینه نخواهد بود و تضمینی نیز برای تحقق نهایی اهداف نیست. اما باید توجه داشت که تحولات شتابان منطقهای و بینالمللی تضمین و حاشیه اطمینان برای هیچ بازیگری ایجاد نمیکند. در این بین، رویکرد عملگرا عرصه گستردهتری برای بازی و امکان بیشتری برای نوسان تاکتیکی میان بازیگران و جناحهای بعضاً متضاد ایجاد کرده و از این طریق تحققپذیری اهداف روسیه را افزایش میدهد.
در عمل نیز روندها نشان میدهند که مسکو در مقایسه با سایرین فضا و انتخابهای گستردهتری برای اقدام دارد و این قابلیت را در آینده قابل پیشبینی حفظ خواهد کرد. صرفهنظر از محقق شدن یا نشدن اهداف خارجی روسیه، وجود همین قابلیت را میتوان «موفقیتی» برای سیاست خارجی این کشور دانست.
اما هرچند فضای مانور گسترده، تغییر تاکتیک و بازی چندگانه برای مسکو «مفید» بوده، این رویکرد چندان خوشآیند موتلفان اسمی این کشور از جمله ایران نیست. چرا که تهران به خوبی میداند هر تغییر در بازی روسیه با سایر بازیگران خصوصاً با ترکیه، اتحادیه اروپا و امریکا تأثیرات ناگزیری بر روابط مسکو با تهران و به تبع آن بر منافع ایران خواهد داشت. تجربه نشان داده که در بیشتر مقاطع این تأثیر منفی بوده است. حال آنکه در دور جدید روابط، تهران با نگاه به روسیه به عنوان وزنه تعادلی در برابر غرب، مایل به برقراری تعامل بلندمدت و باثبات با مسکو است و تأثیرات منفی بازگفته میتواند مخل این چهارچوب باشد.
لذا، هرچند به نظر میرسد، رویکرد فعلی مسکو به توسعه روابط با ایران اقدامی نه تاکتیکی، بلکه ناشی از ضرورتهای ثابت در سیاست خارجی روسیه و در وهله نخست ملاحظات ژئوپولتیکی باشد (و در نتیجه ثبات نسبی داشته باشد)، اما باید توجه داشت که در همین چهارچوب نیز مسکو فضای مانور برای تغییرات تاکتیکی را حفظ میکند و این تغییرات ممکن است ضرورتاً در راستای منافع تهران نباشد.
با این ملاحظه، برای تنظیم بهینهتر روابط، ایران باید عملگرایی و به تبع آن «هموارگی» تغییرات تاکتیکی در سیاست خارجی روسیه را به عنوان یک اصل در نظر داشته باشد و در سوی دیگر، مسکو نیز باید تدابیر لازم برای به حداقل رساندن تأثیرات منفی ناشی از این تغییرات بر منافع تهران را در نظر بگیرد. تنها در این صورت است که طرفین میتوانند به الگوی باثباتتری برای تعامل بلندمدت دست یابند.