خاورمیانه برای روسیه و ایران؛ «ابعاد طرح اوباما برای خروج از خاورمیانه»
وقتی که روز جمعه، حسن روحانی در نیویورک با خبرنگاران دیدار کرد، همۀ تلاشش را کرد تا به همه بقبولاند که ایران و روسیه در سوریه "ائتلاف" تشکیل نخواهند داد. او گفت که ایران و روسیه اطلاعاتشان را به اشتراک میگذارند، در مورد استراتژیها بحث میکنند، و با هم ارتباط مستمر دارند. اما ائتلاف ندارند.
دو روز بعد، دولت عراق اعلام کرد که اطلاعاتش را با روسیه، ایران و سوریه به اشتراک خواهد گذاشت. بنابراین شاید روحانی در مورد اینکه با روسیه ائتلاف ندارند، خواسته زیادِ از حد دقت به خرج دهد و دلش نمیخواسته به دیگران کم لطفی کند؛ چرا که در واقع او در ائتلافی با روسیه، عراق و سوریه قرار دارد.
روحانی هنگامی که از این ائتلاف غیرائتلافی صحبت میکرد، تاکید بر اینکه دیدگاههای کشورش در ارتباط با سوریه نزدیکی بسیاری با دیدگاههای روسیه دارد را از یاد نبرد. او این دیدگاهها را "آینۀ" یکدیگر توصیف کرد. او سپس با اشاره به مکالمهای که پیش از حضور نظامی تازۀ روسیه در سوریه با ولادیمیر پوتین داشته است، از تمایل رییس جمهور روسیه برای حضور بیشتر کشورش به منظور تشکیل کارزاری "موثرتر" برای مقابله با داعش سخن گفت.
شاید بپرسید که موثرتر از چه کسی؟ (هر چند که جوابش واضح است!) مشخص است که منظور او کیست. پوتین که سقوط سوریه را به عنوان تهدیدی منطقهای برای رژیم دمشق، که آن را مانعی در برابر گسترش افراطیگری به مرزهای روسیه میبیند، تلقی میکند، تلاشهایی که تا امروز به رهبری آمریکا علیه داعش صورت گرفته را ناکارآمد میداند. پوتین در سخنرانی دیروز خود در مجمع عمومی سازمان ملل به طور ضمنی گفت که ایالات متحده هیچ کاری برای مبارزه با داعش انجام نداده است و اعلام کرد: "ما باید بپذیریم که هیچکس به غیر از نیروهای مسلح رییس جمهور اسد و شبهنظامیان کرد، به صورت حقیقی با داعش و سایر سازمانهای تروریستی نمیجنگد."
جالب اینجاست که، روحانی هم گفته که پوتین به او گفته است که در جریان یک مکالمه با باراک اوباما، او را از برنامهاش برای افزایش حضور در سوریه مطلع کرده است. این موضوع از این رو جالب است که آمریکا طوری در مورد حضور بیشتر روسها در سوریه واکنش نشان داد که گویی غافلگیر شده بود و حالا مشخص شده که رییس جمهورهای دو کشور از پیش در این زمینه با هم صحبت کرده بودند.
البته با توجه به گزارشهایی که در روزنامههای مختلف منتشر شده، اوباما هنوز در فکر یافتن گام نصفه نیمۀ بعدی آمریکا در سوریه است. آیا باید توییتهای شورای امنیت ملی را بیشتر کند یا اینکه یک سخنرانی دیگر راجع به اینکه گزینههایی که در مورد سوریه در اختیار آمریکاست چقدر بدند انجام دهد؟ آنچه که مسلم است، سخنرانی روز دوشنبۀ او در سازمان ملل پاسخ مشخصی را در این مورد این مسئله، و کلاً هیچ مسئلۀ دیگری، در بر نداشت. (اگر سخنرانی اوباما را ندیدهاید، خلاصهاش این بود: "صبح بخیر؛ همه چیز گل و بلبل است. پوتین بد است. از توجه شما خیلی متشکرم.")
شاید من دارم غیرمنصفانه به قضیه نگاه میکنم. با وجود این واقعیت که تلاشهای آمریکا علیه داعش اثربخش نبوده است، و این گروه افراطی در حال قویتر شدن است، اما ممکن است که اوباما نقشۀ بزرگتری در سر داشته باشد. او میخواست از منطقه خارج شود. او نمیخواست که پای نیروهای زمینی آمریکا وسط بیاید. او میخواست که کسی یا گروهی در خود منطقه، این وظیفه را بر عهده بگیرد و این دقیقاً چیزی است که او در حال بدست آوردنش است.
پوتین مکرراً نشان داده است که از استفاده از نیروی زمینی ابایی ندارد (حتی اگر گهگاه لازم باشد که نیروهایش را با یونیفرم دیگری گسیل دارد؛ مثلاً در اوکراین). ایران هم از گسترش نفوذش در منطقه از طریق نیروی نظامی، مستشاران نظامی، یا حمایت از جنگجویان نیابتی یا با استفاده ابزارهای اقتصادی، سیاسی، یا اطلاعاتیای که در اختیار دارد، ابایی ندارد. چنانکه، بر اساس اظهارات مسئول ارشد اسراییلی، دولت نتانیاهو معتقد است که ایران در روزهای اخیر 1500 نیرو را به سوریه منتقل کرده است. دولتهای دمشق و بغداد، مدتهاست که مدیون محبتهای دوستان تهرانی و مسکوییشان هستند. همۀ این بازیگران، شاهد ظهور داعش و جنگهای داخلی در سوریه و عراق و تهدیدهای جدیای که این تحولات متوجه منافعشان میکنند هستند.
به همۀ این دلایل، و جدای از تلاشهای جدید پوتین، رییس جمهور ایالات متحده و مشاورانش حتماً به این نتیجه رسیدهاند که محتمل ترین کسانی که میتوانند به رویاهایشان جامۀ عمل بپوشانند و برای مقابله با داعش وارد گود شوند، اعضای این ائتلاف غیرائتلافی هستند و از آنجایی که اخیراً گامهای آمریکا همگی در جهت تقویت ایران و کم کردن فشار بر پوتین، بشار اسد و عراقیها بوده است، به نظر مشخص است که اوباما هیچ مشکلی با فضا دادن به این ائتلاف غیرائتلافی برای ادامه دادن به اقداماتی که تاکنون انجام میدادند، ندارد.
برنامۀ اوباما در حال مشخص شدن است. آمریکا، سوریه و عراق را به دست روسها و ایرانیها خواهد سپرد. این کشورهای جنگزده بدل به باتلاق شدهاند. هیچ ارادۀ سیاسیای در ایالات متحده برای حضور بیشتر در این دو کشور وجود ندارد. اما کجای کار ممکن است از دست آمریکا در رود؟ تبعات اجازه دادن به روسها و ایرانیها برای ادامه دادن به استراتژی مشخص و تا به اینجا موفقشان در گسترش نفوذشان به همسایگان و سپس حمایت از یک طرف درگیر در این کشورها برای حفظ نفوذشان، چه خواهد بود؟ این رویکردی است که حالا بخشهایی از گرجستان و اوکراین را در اختیار روسیه گذاشته و میتوان قدرتنماییهای این کشور در بلاروس و بالتیک را با توجه به همین رویکرد توضیح داد. و این همان رویکردی است که نفوذ ایران را از لبنان تا یمن (سوریه و عراق را هم فراموش نکنید) گسترش داده است.
در این رویکرد، اینکه روسیه به صورت جسورانه خود را در جایگاه جهانی ایالات متحده قرار داده و اینکه پوتین برای حفظ محبوبیت 80 درصدی با وجود دشواریهای اقتصادی و جمعیتی در کشورش، تنها گزینۀ "احیای اقتدار روسیه" را در اختیار دارد، اهمیتی ندارد. همچنین اینکه پوتین دموکراسی را در کشورش له کرده، هزینههای نظامی را شدیداً افزایش داده و نیروهای هستهایش را مدرنیزه کرده نیز اهمیتی ندارد. ضمناً اینکه توازن حیاتی میان بلوک سنیها و بلوک شیعیان در خاورمیانه، به دلیل شکستهای پی در پی سنیها عمدتاً به خاطر درگیریهای داخلی و اشتباهاتشان، در حال بر هم خوردن است و هر شکستی برای سنیها عملاً پیروزی ایرانیان محسوب میشود نیز اهمیتی ندارد. حتی این که از نظر پنتاگون، ایران و روسیه از خطرناکترین بازیگران جهانی هستند و هر دو دشمنان بالقوۀ ایالات متحده محسوب میشوند نیز اهمیتی ندارد.
ایالات متحده، طرز تفکر پیروزی به هر قیمتی را که در جنگ جهانی دوم داشت، با طرز تفکر خروج به هر قیمتی در دوران اوباما عوض کرده است.
با این وجود، اینها هیچکدام به این معنی نیست که تیم ایران و روسیه برای شکست دادن داعش کار سادهای در پیش رو دارد. ضمن اینکه به اعتقاد من، این امر در حال حاضر اصلاً هدف آنها نیست. چیزی که ایران و روسیه به دنبال آن هستند، یافتن جای پایی در سوریه است که اهرمی محکم را در هر نوع توافق سیاسی دربارۀ آیندۀ سوریه در اختیارشان قرار دهد. آنها یا قادر خواهند بود که اسد را سرجایش حفظ کنند یا اینکه اطمینان حاصل کنند که در دوران گذار اسد همچنان در جایگاه رهبری قرار خواهد داشت و به این ترتیب بتوانند جایگزین اسد را انتخاب یا در صورت لزوم وتو کنند. این امر، آنچه را ایران و روسیه از ابتدا دنبالش بودند را تضمین میکند: حفظ نفوذشان در دمشق. این چیزی است که این دو کشور برای استراتژیهای منطقهایشان به آن نیاز دارند و از آنجایی که ایالات متحده، اروپا، سنیها و حتی اسراییلیها کاملاً از اینکه در برابر حفظ این نفوذ، مشکل داعش و سیل پناهجویان حل شود، راضی هستند، به نظر میرسد که نقشۀ ایران و روسیه کارگر خواهد افتاد. آنها چیزی را که دنبالش هستند به دست خواهند آورد و در پایان جهان، از جمله اوباما، نتیجه را یک پیروزی خواهند نامید.
آیا این دو برای بازگشت به عراق هم به همین ترتیب کار خواهند کرد؟ شاید. اما آیا هدفشان در عراق بازگرداندن کنترل کل کشور به بغداد است یا اینکه به دنبال حفظ کنترل دولت مرکزی بر بخشهای بزرگی از کشور هستند؟ آیا این بدان معناست که داعش همچنان فعال خواهد ماند و به سمت مرز اردن عقب رانده خواهد شد؟ آیا گسترش نفوذ ایران در عراق و به حداقل رسیدن منافع سنیها در این کشور، تهدیدی برای کشورهای حوزۀ خلیج فارس نیست؟ اینها سوالاتی است که واشنگتن پیش از آنکه منطقه را به امان ایران و روسیه بگذارد باید به آنها فکر کند.
نویسنده: دیوید راتکاف، سردبیر گروه فارن پالیسی منبع: فرارو به نقل از «فارن پالیسی» / 28 سپتامبر 2015