مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

ویژگی‌های سیاست خارجی روسیه در سال 2017

سیاست خارجی روسیه در سال 2017  یادآور دستیابی به موفقیت در خاورمیانه، تشدید تقابل با ایالات متحده و دوری از اروپا، پیشرفت تاکتیکی در آسیا و حفظ وضع موجود در فضای پساشوروی است. روسیه به طور قابل توجهی ابزارهای سیاست خارجی خود را گسترش داده است، اما اختلاف شدید دامنه سیاست خارجی با امکانات محدود اقتصاد روسیه همچنان حفظ شده است.  


سال 2017 در تاریخ سیاست خارجی روسیه با دلسردی ها و موفقیت‌های بزرگی همراه بوده است. موفقیت آشکار سیاست خارجی روسیه، تکمیل مرحله اصلی عملیات نظامی در سوریه بود. بر خلاف بسیاری از پیش‌بینی‌هایی که در پاییز سال 2015 به گوش می‌رسید، مسکو در «افغانستان خاورمیانه» گرفتار نشد (کنایه از اینکه روسیه در نبرد خاورمیانه مثل جنگ افغانستان گرفتار نشد)، در میدان نبرد بی‌آبرو نشد، در تنگنای شکاف شیعه و سنی نیفتاد، متحمل تلفات سنگینی در نیروی انسانی و تجهیزات نشد، قربانی حملات گسترده تروریستی هم نگردید و در عین حال توانایی برقراری صلح بین طرفین رویارو را از دست نداد.
 
بلکه برعکس، عملیات نظامی و تلاش‌های دیپلماتیک روسیه به گونه موفقیت‌آمیز و مؤثری با رهبری سیاسی کشور در برقراری ائتلاف بی‌سابقه با ایران و ترکیه، که در عین همکاری متقابل با عربستان سعودی، اردن، مصر و اسرائیل به دست آمد، هماهنگ و ترکیب شد.
 
بنابراین، روسیه نه تنها موفق به انجام وظایف مهمی از قبیل حفظ رژیم اسد در قدرت، و بواسطه آن حفاظت از یکپارچگی دولت سوریه، و همچنین شکست نیروهای مبارز افراطی داعش (که در روسیه ممنوع شده است) شد، بلکه توانست وظایفی را که درجه اهمیت متوسطی داشتند، مثل بازگشت روسیه به خاورمیانه به عنوان یک بازیگر تأثیرگذار و در نهایت دستیابی به هدف اصلی کل عملیات یعنی تأیید وضعیت روسیه به عنوان قدرت جهانی بزرگ با موفقیت به انجام برساند.
 
رهبران روسیه در دهه 1990 اصرار داشتند که روسیه حتی پس از فروپاشی شوروی، همچنان یک قدرت بزرگ است. اما این ادعا تنها اکنون به یک واقعیت مسلم تبدیل شده است. اظهارات انکارناپذیر نسبتا اخیر باراک اوباما، رئیس جمهور پیشین آمریکا در مورد روسیه به عنوان قدرت منطقه‌ای، اکنون حتی در آمریکا قابل درک است. بله، شاید روسیه واقعا به یک قدرت منطقه‌ای تبدیل شده است، اما فعلا هنوز این واقعیت در خاورمیانه تحقق یافته است.
 
در جهت غرب
از موفقیت‌ها به یأس و ناکامی‌ها. در جهت غرب، امید روسیه به اینکه دونالد ترامپ رئیس جمهور جدید ایالات متحده آمریکا، دوره رویارویی با روسیه را خاتمه خواهد داد و مذاکره با مسکو را در سطح جهانی و بر اساس منافع ملی متقاطع دو کشور شروع خواهد کرد، نه تنها بر باد رفت، بلکه پیش‌بینی‌هایی به مراتب بدتر از قبل در مورد آینده روابط روسیه و آمریکا جایگزین امیدهای قبلی شد.

در سال 2017، روسیه به عامل اصلی سیاست داخلی آمریکا که این اواخر متحمل بحران شدیدی شده است، تبدیل شد. این امر تقریبا بهبود روابط دو کشور را در طول ریاست جمهوری ترامپ، هر اندازه که به طول بیانجامد، غیرممکن می‌کند. در حال حاضر، برعکس، موضوع وخامت بیشتر در روابط در میان است.
 
بررسی رابرت مولر دادستان ویژه، با هدف پیداکردن اثری از خیانت دولتی در اقدامات ترامپ و تیم وی، در امریکا یک فضای روانی ایجاد کرده که در آن کنگره به تلافی مداخله روسیه در انتخابات به طور مداوم در حال گسترش تحریم‌ها علیه روسیه است و رسانه‌های گروهی هم روسیه را بدترین دشمن امریکا حتی بدتر از زمان اتحاد جماهیر شوروی به تصویر  می‌کشند. در این شرایط، تلاش‌های رئیس جمهور پوتین برای برقراری روابط شخصی با ترامپ تنها می‌تواند به نتایج بسیار ناچیزی بیانجامد. 
 
ناامیدی دیگر روسیه، اروپا بود. در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه نامزد مورد علاقه مسکو یعنی فرانسوا فیون پیروز نشد و امانوئل مکرون که به مراتب علاقمندی و تمایل کمتری به مسکو دارد به پیروزی دست یافت. امیدهای مسکو به اینکه پاریس مبتکر روند تضعیف تحریم‌ها شده و پس از آن، تحریم‌های ضدروسیه برداشته شود، به فنا رفت. افزون بر این، پویایی و تحرکی که سیاست خارجی فرانسه با وجود مکرون به دست آورد مسکو و پاریس را چندان به هم نزدیک نمی‌کند، بلکه حتی آنها را بیشتر از هم جدا خواهد کرد.
 
الان چند سالی است که چنین روندی در روابط و روسیه و آلمان هم وجود دارد، یعنی یکی از ارکان ثبات در قاره اروپا به عاملی برای تحریک متقابل و سوءظن فزاینده تبدیل شده است. اروپایی که سرگرم مشکلات داخلی است، به استثنای قسمت شرقی آن، امروزه نسبت به گذشته علاقمندی کمتری به روسیه دارد. در نتیجه، مسکو موفق نشد محاصره واقعی روابط با آمریکا را با فعالیت و اقدامی مثبت در جهت اروپا جبران نماید.  
 
مهم‌ترین دلیل شکست روسیه در رابطه با اروپا ادامه درگیری‌های مسلحانه در دُنباس و ناتوانی طرفین به ایجاد آتش بس در خط تماس بود. گلوله‌باران چندجانبه  مستمر که در آن مردم همچنان به کام مرگ فرو می‌روند قطعا برای مسکو بیفایده است و صرفا موقعیت کیف را به عنوان «قربانی تجاوز» تقویت می‌کند. ولادیمیر پوتین با آگاهی از این امر و احتمالا، با درک غیرعملی بودنِ تغییر قدرت در اوکراین در مسیری که برای کرملین مطلوب باشد، پیشنهاد ورود صلحبانان سازمان ملل در منطقه را ارائه کرد. ایده‌ی راکدماندن مناقشه طبق مدل قبرس توسط اوکراین و ایالات متحده پیش‌بینی شده بود. تلاش‌های اروپایی برای گسترش ابتکار پوتین در کل منطقه مناقشه، به نوبه خود از طرف روسیه رد شد.
 
احتمالا در مسکو همه به طور مشخص بر این امر واقفند که خروج اوکراین از حوزه نفوذ روسیه و جهت‌گیری مجدد آن به سمت غرب، واقعیتی انجام شده است که پیامدهای مثبتی برای روسیه دارد (که همانا پایان یافتن سوبسیددهی چندین ساله مسکو به کیف، به استثنای شانتاژ گازی اوکراین در ارتباط با روسیه و غیره است).  با این حال، آگاهی از  این واقعیت بلندمدت، در آینده‌ای قابل پیش‌بینی، همجواری با یک کشور چهل میلیونی متخاصم که به طور مداوم خواهان رفع اشغال سرزمین و جبران خسارت وارده خواهد شد، به زودی روی می‌دهد. در عین حال، این آگاهی برای درک آنچه برای اوکراین لازم است و آنچه برای آن می‌تواند انجام داد، کاملا ضروری است. فعلا که فقط این نکته تصدیق می‌شود: اگر سوریه نقطه قوت سیاست خارجی روسیه باشد، قطعا اوکراین نقطه ضعف آن است.

جهت‌گیری شرقی و پساشوروی
با وجود وقوع این موفقیت درخشان و ناامیدی‌های تلخ، مابقی جهات سیاست خارجی روسیه به نظر نمی‌آیند. اتحاد ژئوپلیتیکی چین و روسیه، بر مبنای تمایل متقابل مسکو و پکن به یک نظم جهانی چندمحور استوار شده است. چین دسترسی بیشتری به منابع انرژی و فن‌آوری نظامی روسیه دارد. مسکو اقدامات خود را در مورد بحران ناشی از برنامه هسته‌ای کره شمالی به شدت با پکن هماهنگ می‌کند. 
 
در عین حال، همکاری اقتصادی گسترده‌تر خیلی به سرعت پیش نمی‌رود، واکنش روسیه به ابتکار «یک کمربند یک جاده» چین چندان جدی نیست، اما با این همه، عدم توازن بین چینی که پویا و بیش از پیش قوی شده و روسیه‌ای که هنوز استراتژی خود را برای توسعه اقتصادی و علمی -فنی راه‌اندازی نکرده، بیش از پیش در حال توسعه است.
 
شکل‌گیری استراتژی بزرگ اروپایی آسیایی مسکو به عنوان هسته سیاست خارجی آن تا کنون نامنظم بوده است. تقویت روابط با پکن به موازات رکود طولانی‌مدت در روابط روسیه و هند انجام می‌گیرد. عضویت هند و پاکستان در سازمان همکاری شانگهای در سال 2017، قطعا، گام مهمی در راه ایجاد سیستم ژئوپلتیک و ژئواکونومیک اوراسیای بزرگ بوده است، اما فعلا که گسترش سازمان همکاری شانگهای بیش از آنکه عملی در راستای تقویت واقعی این سازمان باشد، صرفا یک اقدام رسمی به نظر می‌آید.
 
می‌توان به مسکو به خاطر آنکه موفق شد همزمان هم با دهلی و هم با اسلام آباد به اداره امور بپردازد تبریک گفت، اما در کل، سیاست خارجی روسیه در جهت آسیای جنوبی در سال گذشته به وضوح فروکش کرد. احتمالا این امر تا حدی ناشی از کمبود منابع، از جمله منابع انسانی است، با این حال، اگر این روند نزولی ادامه یابد و اولویت روابط با هند تنها در حد حرف باقی بماند و روابط با پاکستان هم تنها در امور افغانستان متمرکز شود این امر می‌تواند تآسف‌آور باشد.
 
ضمنا، مسکو، در سال 2017، گام قابل توجهی در راستای جنوب شرق آسیا برداشت که به عنوان بخش جدایی‌ناپذیر ساختمان بزرگ اورآسیا همراه با هسته آن یعنی کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای در نظر گرفته می‌شود. اجلاس جی بیست در دانتانِ ویتنام و اجلاس سران شرق آسیا در فیلیپین به این امر کمک کرد. ویتنام دروازه روسیه به آسه آن، یعنی جایی که اندونزی بزرگترین شریک بالقوه آن است می‌باشد. برای روسیه، دسترسی به این منطقه که 500 میلیون نفر در آن سکونت دارند، هم مطلوب است و هم به دلیل محدود بودن عرضه محصولات روسیِ قابل رقابت و کمبود  بررسی‌های کارشناسی امری دشوار است. اکنون این مهم است که این تمایل و اشتیاق با منابع و اراده حمایت شده و بر مشکلات فائق آید.
 
دیپلماسی روسیه در سال 2017، در شمال شرق آسیا، علاوه بر اقدامات مشترک با چین در مورد مشکل هسته‌ای کره شمالی، گفت وگوی نزدیک با ژاپن را ادامه داد. این گفتگو در حال حاضر راهی برای توافق در مورد مسائل همکاری اقتصادی، از جمله در مورد جزایر کوریل گشوده است. مهمتر از همه، با توجه به روند اوضاع در شبه جزیره کره، این گفتگوها جهت‌گیری سیاسی نظامی داشت. به تدریج بین رئیس جمهور پوتین و نخست وزیر آبه درک متقابل تقویت شد و پتانسیل ایجاد اعتماد به وجود آمد. در واقع، روسیه و ژاپن دیگر به حساس‌ترین موضوع روابط دوجانبه یعنی موضوع معاهده صلح و مرز بین دو کشور، بسیار نزدیک شده‌اند. با توجه به تقویم سیاسی، مسکو و توکیو هنوز برای حل این مشکل، فرصت نسبتا کوتاهی در بازه زمانی 2018 تا 2020 دارند.

و درنهایت، سیاست خارجی مسکو در نزدیکترین محیط پساشوروی روسیه در راستای انجام وظایف تاکتیکی متعدد دنبال شد. اتحادیه اقتصادی اوراسیا به ساختار مفیدی تبدیل شده است، اما به اندازه سازمان پیمان امنیت جمعی، اتحادیه چندان قابل توجهی نیست. موسسات کشورهای مستقل مشترک‌المنافع که هنوز هم به طور رسمی اوکراین بخشی از آن است، به تدریج از اولویت دوم و سوم دور و یا به آهستگی محو می‌شوند. 
 
در زمینه روابط دوجانبه، سیاست خارجی روسیه به آرامی شاهد تنوع‌بخشی معتدلی در راستای توسعه روابط با اتحادیه اروپا است، سیاست خارجی بلاروس و ارمنستان، سعی در حفظ تماس‌های نزدیک اتحادیه اروپا با مینسک و ایروان دارد. در این بین خود مسکو توجه بیشتری به قزاقستان که سیاست خارجی آن مدت‌هاست متنوع شده و همسایگان آسیای مرکزی، از جمله ازبکستان معطوف کرده است.
 
ابزارهای جدید
بنابراین، سیاست خارجی روسیه در سال 2017 یادآور دستیابی به موفقیت در خاورمیانه، تشدید تقابل با ایالات متحده و دوری از اروپا، درد ناشی از درگیری در اوکراین، پیشرفت تاکتیکی در آسیا و حفظ وضع موجود در فضای پساشوروی است. با این وجود، چنین تحلیلی، بدون اشاره مختصر دو مورد دیگر  یعنی روش‌های سیاست خارجی و ارزش آن، نمی‌تواند کامل باشد.
در سال‌های اخیر، روسیه به طرز قابل ملاحظه‌ای ابزارهای سیاست خارجی خود را گسترش داده است. تبلیغات سیاست خارجی به مولفه مهم آن تبدیل شد که به نظر می‌رسید همراه با اتحاد جماهیر شوروی محو شده باشد. در عوض، این امر به صورتی دیگر و بسیار پویاتر احیا شد.
 
در حال حاضر، دیگر موضوع تبلیغات پیرامون دستاوردهای نظام سیاسی روسیه، اقتصاد، علم و فناوری، فرهنگ یا ایدئولوژی و ارزش‌ها مطرح نیست. نسخه فعلی این تبلیغات برای ارتقاء دستور کار سیاست خارجی روسیه چندان تقلایی ندارد. در عوض، بر نقد جوامع مدرن غربی متمرکز شده است، اما نه از بیرون بلکه از درون؛ در رد دموکراسی غربی، «همانطور که واقعا هست»، و بر تدوین جایگزینی جدی با رویکردهای یکنواخت رسانه‌های  جریان اصلی. به عبارتی، این تبلیغات یادآور تبلیغات رادیویی غربی است که در اتحاد جماهیر شوروی محبوب بود.
 
ترس از «تبلیغات کرملین»، در غرب برای اولین بار از زمان کمینترنِ زیناویِف احیا شد، که احتمالا عینی‌ترین برآورد اثر تلاش‌های کنونی مسکو در این راستا است. تعجب‌آور نیست که بسیاری از موارد مندرج در قسمت آشکار گزارش اطلاعاتی آمریکا در مورد مداخله روسیه در انتخابات ریاست جمهوری 2016 امریکا، به فعالیت کانال RT اختصاص داده شده بود.
 
از دیگر ابتکارات مسکو تنوع تماس‌های سیاسی آن بود. مدتی طولانی این ارتباط‌ها به برقراری ارتباط با مقامات فعلی و مخالفان سیستماتیک محدود می‌شد. اکنون این چارچوب به طور قابل توجهی گسترش یافته است. نقطه عطف در این رابطه دعوت مارین لوپن نامزد ریاست جمهوری فرانسه به کرملین در طول مبارزات انتخاباتی فرانسه بود.
 
سیاستمداران روسیه در حال برقراری تماس با آن دسته از نیروهای فعال در اروپا هستند که شدیدا راست یا چپ به حساب می‌آیند. مسکو، ضمن اظهار آمادگی برای کار با همه کسانی که از هرگونه حمایت معنادار در کشور خود برخوردارند، از طریق رسانه‌های دولتی، ترجیح خود را نسبت به برخی از نامزدهای انتخاباتی پنهان نمی‌کند.

احتمالا در روسیه فراگرفته‌اند که چگونه مقامات ارشد غربی به طور فعال با مخالفان غیرسیستمیک در کشورهای با رژیم‌های اقتدارگرا ارتباط برقرار می‌کنند. از قرار معلوم این نوع ارتباطات اغلب با حمایت‌های مادی آشکار و پنهان همراه است. همراه با تشدید تبلیغات سیاست خارجی، شکل جدید ارتباطات که در کنش‌های سیاسی مسکو در حوزه سیاست خارجی طی30 سال امری نامعمول بود، عمیقا نخبگان غربی را شوکه کرد.
 
و بالاخره سومین ابتکار و نوآوری، مشارکت شهروندان و گروه‌هایی که به طور اساسی با دولت ارتباط نداشتند در سیاست خارجی روسیه بود. ولادیمیر پوتین درباره «هکرهای میهن پرست» صحبت کرد، حضور داوطلبان روسی در دنباس آشکارا اعلام می شود، از سوریه گزارش‌هایی درباره حضور شرکت‌های نظامی خصوصی می‌آید. حامیان خصوصی‌ای وجود دارند که از دوستان مقامات دولت بوده و پروژه‌های مختلفی را که برای مسکو جذاب هستند اجرا می‌کنند. 
 
چنین روندی در توسعه ابزار سیاست خارجی روسیه، امکان انجام اقداماتی را بدون هیچگونه مسئولیت رسمی در قبال آنها فراهم می‌آورد. در این مورد، رهبری روسیه که احتمالا به نحوی، چنین اقدامی را هماهنگ می‌کند، اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان مثال طرح نمی‌کند، بلکه غرب کنونی را همراه با بازیگران متعدد آن در نظر می‌گیرد که اغلب در زمینه سیاست خارجی دست در دست مقامات رسمی بر اساس اصول نوع خاصی از مشارکت خصوصی دولتی مشغول به کارند. 
 
فعالیت و دامنه سیاست خارجی روسیه به شدت با محدودیت‌های اقتصادی و مالی روسیه امروز مواجه است. کرملین، طبق اظهارات رئیس دولت، از تهدید احتمالی خستگی شدید (از تحریم) آگاه است: درس اتحاد جماهیر شوروی هنوز هم در حافظه بسیاری از مردم تازه است. عملیات نظامی سوریه تا جایی می‌تواند به وسیله نشانه‌های غیر مستقیم مورد قضاوت قرار گیرد که بتواند در چارچوب‌های قابل قبول مالی حفظ شود. افزون بر این، این امر در نتیجه افزایش اعتبار روسیه و سلاح‌های آن در خاورمیانه که یکی از بازارهای عمده تسلیحاتی جهان است جبران شده و هنوز هم جبران می‌شود.
 
از سوی دیگر، برخی اقدامات مسکو، برای مثال، دعوت لوپن به کرملین، بیش از آنکه به دنبال نتیجه خاصی بوده باشد به منظور ایراد اظهارنظری با صدای بلند بوده است. اقدامات مورد انتظار «هکرهای میهن پرست» روسیه در فضای آمریکا به قدری نخبگان سیاسی ایالات متحده را خشمگین کرد که به اتفاق به سیاست سخت ضدروسی، که درتقویت تحریم‌ها علیه روسیه بروز یافت، روی آوردند. در اینجا به نظر می‌رسد مشکل اصلی افزایش اثر تاکتیکی و اجرایی مسائل بدون تعیین اهداف استراتژیک و راه‌های دستیابی به آنها است. چیزی که هست این مشکل در سال 2017 بروز نیافت.
 
نویسنده: دمیتری ترنین، مدیر مرکز کارنگی مسکو
منبع: ایراس به نقل از «کارنگی» / 27 دسامبر 2017

لینک اصلی: اینجا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد