مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

الگوی موازنه و بازدارندگی فعال در روابط ایران و روسیه؛ ماهیت و امکان تعمیم

الگوی موازنه و بازدارندگی فعال در روابط ایران و روسیه؛ ماهیت و امکان تعمیم


یکی از نقص‌های عمده روابط ایران و روسیه در دوره پساشوروی فقدان راهبرد، بی‌ثباتی و تأثیرپذیری آن از متغیرهای ثالث به‌ویژه غرب است.   به تبع این نقص، بحث‌های مکرر در مورد راهبردی بودن یا نبودن روابط خصوصاً در طرف ایرانی، وجود انتظارات غیرواقع‌بینانه به‌ویژه در طرف ایرانی (اینکه روسیه باید در روابط با امریکا، عربستان و اسرائیل ملاحظات ایران را «حتماً» در نظر داشته باشد) و برآوردهای غیرواقع‌بینانه از ابعاد روابط (تفسیر گسترده از تعامل گزینشیِ امنیتی و ژئوپولیتیکی دو طرف در سوریه) همچنان و بدون پاسخ مشخص مطرح هستند.


در کنار این مباحث، این سئوال نیز همواره مطرح بوده که آیا اساساً می‌توان مبنای باثباتی برای این روابط تعریف و آن را پیش‌بینی‌پذیرتر کرد؟ یا اینکه حد نهایی روابط وضع موجود است و باید به تعامل تاکتیکی، مقطعی و موضوعی در موارد خاص از جمله در سوریه بسنده کرد و از آن انتظار بیشتری نداشت؟

برای پاسخ به این سئوال، ضمن احتراز از نگاه تک‌بعدیِ سیاه یا سفید به روابط تهران و مسکو، باید به ملغمه اختلافات و اشتراکات دو کشور دیدی واقع‌بینانه داشت. تحقق این امر در وهله نخست مستلزم شناخت واقع‌بینانه از ایران در روسیه و از روسیه در ایران و نیز برداشت عینی از منافع، اختلافات، اشتراکات و ظرفیت‌های جاری در این روابط است (در شرایط حاضر، این شناخت به‌ویژه در طرف ایرانی غیرواقع‌بینانه است).

همچنانکه دو کشور در سطوح مختلف منافع و دیدگاه‌های مشترک دارند، در همین سطوح نیز اختلافات مشهود است. از جمله اشتراکات طرفین؛
1) در سطح دوجانبه؛ فهم بهینه‌تر از ظرفیت‌های یکدیگر بعد بحران اوکراین و سوریه برای تأمین منافع مشترک
2) در سطح منطقه‌ای؛ درک عینی‌تر از ضرورت و کارآمدی همکاری منطقه‌ای برای تأمین منافع و ضرورت‌های امنیتی و ژئوپولیتیکی از جمله در خاورمیانه و سوریه
3) در سطح بین‌المللی، تأکید عملی دو کشور بر مخرب بودن نظم تک‌قطبی و سیاست تهاجمی امریکا از جمله در خاورمیانه در قالب پروژه‌های دخالت بشردوستانه و دموکراسی‌سازی.

در سوی دیگر، اختلافات عمده‌ای نیز در این سه سطح به چشم می‌خورند که از این جمله؛
1) در سطح دوجانبه؛ فقدان اعتماد متقابل و نامتقارن بودن روابط
2) در سطح منطقه‌ای؛ تعارض سیاست چندبرداری روسیه در مقابل سیاست مقابله‌ای ایران با محور و متحدان غرب در منطقه (از جمله در موضوع عربستان و اسرائیل)
3) در سطح بین‌المللی؛ تعریف متفاوت از امریکا به عنوان بخشی از مشکل یا بخشی از راه‌حل.

همچنانکه اشاره شد، باید به ملغمه این اختلافات و اشتراکات دیدی واقع‌بینانه داشت و از نگاه سیاه یا سفید که در گذشته باعث خسارت شده، احتراز کرد. در این بین، آنچه باعث تحول مثبت در روابط و چربش اشتراکات بر اختلافات شده، فوریت‌های امنیتی و ژئوپولیتیکی دو طرف در منطقه بوده که در همکاری آنها در سوریه مشهود است. اما باید اعتراف کرد که این همکاری انتخابی نبوده و در عمل، دو کشور مجبور به تعامل شده‌اند. لذا، به‌رغم همکاری عمیق در سوریه، آینده این همکاری نه تنها در این کشور، بلکه در کلیت روابط نیز چندان قابل پیش‌بینی نیست و گاهاً اختلافات وجه پررنگ خود را نشان می‌دهند. از این جمله می‌توان به ناخرسندی تهران از توافق روسیه با امریکا و اردن در مورد جنوب سوریه که با اطلاع اسرائیل انجام شده، اشاره کرد.

فرض این نوشتار این است که در عین این اختلافات، می‌توان الگوی «موازنه و بازدارندگی فعالی» که ایران و روسیه در سوریه تجربه کردند، را با توجه به پایداری ضرورت‌های امنیتی و ژئوپولیتکی به صورت نسبی در روابط تثبیت و از آن به عنوان مبنایی برای تعامل نسبتاً پایدار استفاده کرد.

از جمله این ضرورت‌ها؛
1) شرایط متغیر منطقه‌ای و بین‌المللی؛ بی‌ثباتی‌های ناشی از تغییرات در این حوزه‌ها و گذار نظام بین‌الملل و نظامات منطقه‌ای به نظم جدید
2) تأکید امریکا بر ادامه سیاست تهاجمی در عرصه بین‌الملل از جمله علیه ایران و روسیه و حفظ گفتمان فشار بر این دو کشور که در قالب سیاست تحریم و دربرگیری نظامی آنها مشهود است.
3) ماندگاری و تشدید تهدیدات نامتقارن فرامرزی از جمله تروریسم بین‌الملل که به خودی خود یا با هدایت برخی کشورها چالش‌هایی را علیه منافع ایران و روسیه ایراد کرده و در آینده نیز خواهند کرد.

افغانستان عرصه‌ای است که این الگو قابلیت پیاده شدن را دارد. هرچند افغانستان با سوریه متفاوت است، اما در این کشور هر سه ضرورتی که ایران و روسیه را وادار به همکاری در سوریه کردند، وجود دارند؛
1) تأثیر افغانستان در بی‌ثباتی منطقه
2) استفاده امریکا از افغانستان برای قبض ژئوپولیتکی ایران و روسیه
3) تهدید تروریسم فرامرزی (طالبان و داعش).

هرچند فوریت‌های امنیتی و ژئوپولیتیکی در سوریه، ایران و روسیه را به صورتی غیرانتخابی وادار به همکاری کردند، اما دو کشور با رویکردی انتخابی، ابتکاری، همکاری‌جویانه و متقابلاً سودمند می‌توانند تعامل در افغانستان را برای کاهش و رفع تهدیدات متقارن و نامتقارن بازگفته در دستور قرار دهند.

منظور از این همکاری، ضرورتاً تعامل نظامی نیست و بازدارندگی فعال می‌تواند به شیوه‌های مختلف عملیاتی شود. در عین حال، چنین همکاری همچنان «گزینشی» خواهد بود، محدودیت‌های خود را خواهد داشت و تفسیر گسترده از آن همچون تعامل ایران و روسیه در سوریه صحیح نیست. با این وجود، می‌تواند ذیل الگوی «موازنه و بازدارندگی فعال» روندهای پایدارتر و پیش‌بینی‌پذیرتری را ایجاد نماید.

یکی از سازوکارهایی که در مساعدت به این پایداری موثر خواهد بود، نهادینه کردن روابط از طریق همکاری نهادی و سازمانی در سازمان شانگهای، اتحادیه اقتصادی اوراسیا و حتی سازمان پیمان امنیت جمعی است. هرچند این سازمان‌ها کارآمدی بایسته را ندارند و از آنها، تعامل ایران با آنها و همکاری ایران و روسیه در آنها نباید انتظارات گسترده‌ای داشت، اما نهادینه کردن روابط از این طریق می‌تواند چهارچوبه نسبتاً مشخص‌تری به روابط دو کشور بدهد.

نویسنده: علیرضا نوری، استادیار پژوهشکده مطالعات منطقه‌ای دانشگاه شهید بهشتی
منبع: شبکه مطالعات سیاستگذاری عمومی / 21 آبان 1396

لینک اصلی: اینجا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد