مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

پایان رُمان آغاز نشده، غلبه هدف‌گذاری‌های داخلی بر خارجی در امریکا

پایان رُمان آغاز نشده، غلبه هدف‌گذاری‌های داخلی بر خارجی در امریکا

روابط روسیه و امریکا به حالت «نرمال» برگشته است؛ یعنی طرد و رویارویی متقابل. سفر رکس تیلرسون وزیر امور خارجه امریکا به مسکو با این امید همراه بود که  دست آخر دو کشور دستور کار جدیدی را اغاز کنند و مقدمات دیدار دو رئیس جمهور را فراهم نمایند.   اما حمله به سوریه ماهیت این سفر را تغییر داد. در حال حاضر این دیدار می تواند تلاشی باشد برای جلوگیری از یک بحران جدی در روابط روسیه و امریکا. این اولین سفر یک مقام ارشد دولت جدید امریکا به روسیه است، دیداری که بیشتر نشان از تداوم گذشته دارد تا یک جدایی جدید.

اکنون، از برآیند این نزدیکی نافرجام مسکو چه نتایجی گرفته است؟

نخست اینکه، مسائل داخلی در واشنگتن بر مسائل خارجی فائق آمده اند. این  امر در اصل با اولویت هایی که از جانب ترامپ اعلام شده بود کاملا متناسب است، اما به شکلی غیرمنتظره. از وی این انتظار می رفت که برای تمرکز بر حل وفصل مشکلات داخلی از پویایی و فعالیت در عرصه سیاست خارجی بکاهد. اما وی، پس از مواجهه با مشکلاتی در پیاده سازی برنامه های سیاست داخلی، بر آن شد تا از سیاست خارجی به عنوان ابزاری برای بهبود فضای سیاسی پیرامون دولت خود استفاده نماید.

البته به لحاظ تاکتیکی این اقدام حرکت صحیحی است- حمله به سوریه احتمالا اولین اقدام دولت ترامپ بود که در واشنگتن به طور گسترده مورد استقبال قرار گرفته است. با این حال، به لحاظ استراتژیک این اقدام خطرناکی بود، چراکه کاخ سفید هیچگونه طرح اقدامی در سوریه ندارد. معلوم نیست که امریکا می خواهد در آنجا به چه چیزی دست یابد که این مسئله با زنجیره ای از اظهارات ضدونقیض قابل اثبات است.      
      
در واقع، واشنگتن به مواضع دو سه سال اخیر خود بازگشته است (یعنی تغییر رژیم در سوریه، پشتیبانی و حمایت از شورشیان و غیره) که به لحاظ کیفی وضعیت متفاوتی را ایجاد می نماید، وضعیتی که نامطلوبترین سناریوی آن، درگیری مستقیم با نظامیان روسیه را در پی دارد. هدف هم بیش از انکه یک استراتژی بین المللی باشد، ایجاد تغییر در شرایط سیاسی داخلی در آمریکا می باشد.

دوم آنکه، روی کارآمدن ترامپ، این امیدواری را در مسکو ایجاد کرد که تغییرات اساسی در سیاست امریکا می‌تواند به تغییراتی در مناسبات دوجانبه بیانجامد. در حال حاضر این توهم بنا به دلایلی چند از بین رفته است. روسیه برای امریکا یک نقطه تمرکز و موضوع مهم نیست و به خودی خود در اولویت های این کشور قرار ندارد، با این حال به دستمایه ای برای همراهی در حل وفصل سایر مسائلی که برای ایالات متحده اهمیت واقعی دارد تبدیل شده است.

این جایگاه بزرگ و نامتناسبی که اکنون روسیه در مباحث سیاسی امریکا پیدا کرده، نباید موجب گمراهی و فریب کسی در مسکو شود. چراکه این امر دال بر اهمیت روسیه نیست، بلکه برعکس حاکی از بی اعتنایی به روسیه است؛ روسیه به بهانه خوب و راحتی جهت حل وفصل اختلافات داخلی میان گروه های ذی‌نفوذ در واشنگتن تبدیل شده است.

در عین حال، عاملی است که برای چندین دهه بدون تغییر باقی مانده است: یعنی بازدارندگی هسته‌ای متقابل و توانایی دو کشور برای نابودی فیزیکی یکدیگر. این امر بدون شک مبین ماهیت مقابله جویانه در روابط دو کشور است که از دهه 1950 به این سو مرتب در دوری از تنش زایی و تنش زدایی بازتولید شده است.  

افزون براین، ترامپ دقیقا منطبق با اهداف و جهت گیری های  اعلامی خود رفتار می کند. محور همه شعارهای سیاسی وی در زمان مبارزات انتخاباتی و پیش از آن هم به گونه ای بوده است که ما (امریکا) باید محترم انگاشته شویم. در صورتیکه احترامی درکار نباشد ما دیگران را به آن وادار خواهیم کرد. بمباران پایگاه هوایی سوریه به همه ثابت کرد که امریکا به بازی سنتی خود برگشته است، دوره سردرگمی و کناره‌گیری به سرآمده است و روس ها و سایرین هم نمی توانند به گونه ای عمل کنند که گویا امریکا دیگر در آنجا نیست.

در این رابطه  افکار و روحیات دونالد ترامپ بسیار شبیه ولادیمیر پوتین است؛ بی دلیل نیست که وی تا این اندازه از رئیس جمهور روسیه یاد می‌کرد و بر برتری وی نسبت به اوباما تأکید داشت. البته بین این دو یک تفاوت اساسی وجود دارد. پوتین علاوه بر آمادگی برای اقدامات قاطعانه و غیرمنتظره، بدون آنکه الزاما پایبند تشریفات رسمی خاصی باشد، تصور دقیقی از آنچه می خواهد به آن برسد دارد. برای مثال در رابطه با الحاق کریمه یا دخالت در جنگ سوریه وی می دانست که در پی چه چیزی است.

در صورتی که چنین تصوری در رابطه با ترامپ و همکارانش ممکن نیست؛ در واقع برای اینها، تمایل  به نشان دادن قدرت و قاطعیت ارزشمند به نظر می آید. این نکته، تفاوت دیگری را هم در پی دارد. پوتین استاد بازی های پرریسک در لبه‌ی مرز است. این مهارت به معنای شناخت و آگاهی وی از خطوط قرمز بازی است. حال آنکه ترامپ، فاقد تجربه در سیاست جهانی است و این سوال که چنین فردی تا چه اندازه این حدود را می شناسد خود موضوع مهمی است.     

ضمنا، در این شرایط سازش برای هر دو طرف بی‌معناست. رویکرد ترامپ، توافق تنها از موضع قدرت است، در حالی که از نظر پوتین توافق تحت فشار معنا ندارد. این امر خطرناک است و می تواند عواقب گسترده‌ای داشته باشد. با این حال، روسیه فعلا به دنبال تشدید درگیری نیست، مگر اینکه فشارها افزایش یابد.

با این حال ارزیابی اظهاراتی که از واشنگتن نشت کرده حاکی از ان است که این فشارها رو به افزایش خواهد بود. امید است هر دو طرف که می خواهند از رویارویی مستقیم اجتناب کنند ملاحظات نظامی را درنظر گرفته و اقدامات احتیاطی را اتخاذ نمایند. درکل، توافقات سیاسی با شریکی که در درجه اول بواسطه نیازهای داخلی و ملاحظات مربوط به پرستیژ و اعتبار هدایت می شود، بیش از حد غیرقابل اعتماد است.   
              
به لحاظ نظری می توان گفت ترامپ با تحکیم  موقعیت سیاسی خود در داخل آمریکا آزادی عمل بیشتری در ارتباط با روسیه خواهد داشت. با این حال شدت و عمق بحران سیاسی در امریکا به گونه‌ای است، که یک اقدام نمایشی منجر به دگرگونی آن نمی شود، لذا این کشور ناگزیر به تکرار چنین اقداماتی است. افزون بر این، حمایت یکپارچه متحدان واشنگتن از حمله به سوریه و خرسندی آنها از قدرت اراده و تصمیم واشنگتن، امریکا را به تکرار اقدامات مشابه ترغیب خواهد کرد.    

کورسوی امیدی که به راه حل سیاسی بحران سوریه با عقب نشینی امریکا پیدا شده بود ممکن است با تشدید رقابت بین قدرت های بزرگ ازبین برود. منطق ظالمانه ای است اینکه به جای توجه به مصالح مردم سوریه، اعتبار قدرت های بزرگ در وهله نخست توجه باشد، حساسیتی که کاملا برای پوتین و ترامپ در صدر قرار دارد.

نویسنده: فئودور لوکیانوف، سردبیر مجله روسیه در سیاست جهانی و مدیر علمی باشگاه والدای
منبع: ایراس به نقل از «راسیسکایا گازی یتا» / 11 آوریل 2017

لینک اصلی: اینجا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد