مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

روسیه و تکرار اشتباهات جنگ سرد در سوریه

در سال 1957 مصر، متحد اتحاد شوروی در سیاست درهم و برهم و بی سر و سامان سوریه مداخله کرد اما این دخالت خوب پیش نرفت. چرا اکنون پوتین فکر می‌کند، قضیه طور متفاوتی پیش خواهد رفت؟ (نویسنده به یادآوری خاطره سفر سال 1989 خود به سوریه و دیدارش با نظامیان شوروی حاضر در یک کشتی پهلو گرفته در سوریه پرداخت که در آن ادعا کرده او وارد کشتی نظامی شده و شب را به صبح رساند.   صبح روز بعد با صدای خرد شدن شیشه اتاق از خواب بیدار شد که علت آن انفجار ناشی از حمله دو بالگرد نظامی سوریه به کشتی بود؛ حمله‌ای که به ادعای او به مرگ دو ملوان شوروی انجامید).

این موضوع گیج کننده بود چرا که شوروی ابرقدرت پشتیبان سوریه از مدت‌های مدید گذشته بود. آیا این تنها حمله خودسرانه دو خلبان سوری بود؟ یا پیامی از سوی حافظ الاسد به میخائیل گورباچف درباره این بود که دمشق مسیر حرکت روابط سوریه-شوروی در آن زمان را دوست نداشت به ویژه این موضوع که مسکو با غرب بهبود روابط کرده بود و در حال فشار بر دمشق برای برقراری صلحی استراتژیک با اسرائیل بود؟

تا به امروز هیچ کسی حقیقت پشت پرده این اتفاق را نمی‌داند اما دلیل هر چه باشد این اتفاق فراموش شده تا حد زیادی حاکی از پیچیدگی روابط بین سوریه و روسیه در دهه‌های گذشته بود. روس‌ها به سوریه به عنوان منطقه ورود به قلب خاورمیانه در دوره جنگ سرد نیاز داشتند در حالی که سوری‌ها به تسلیحات و حمایت سیاسی روسیه برای مقابله با اسرائیل و دیگر متحدان آمریکا در منطقه نیاز داشتند. روابط آنها یک رابطه استراتژیک ارباب رعیتی بود که در آن فراز و نشیبهای زیادی وجود داشت.

روسها در حال برگشت به لاذقیه و اطراف آن هستند: آنها به یک پایگاه خارج از شهر 30 جنگنده، سامانه ضدهوایی زمین به هوا، پهپادها شناسایی، تانکهای تی-90، سرباز، بالگردهای ترابری و نظامی فرستاده‌اند. این اقدامات اقداماتی فراتر از سمبلیک و نمادین است. جنگنده‌های روسی حملات به شمال حمص، و دیگر مناطق را آغاز کردند که در گزارشها آمده برخی حملات به گروه‌های مخالف دولت سوریه انجام شد.

ولادیمیر پوتین در حال تاکید موکد بر این موضوع به کشورهای مختلف حامی گروه‌های مخالف سوریه است که روسیه اجازه فروپاشی رژیم سوریه را نمی‌دهد در نتیجه اگر آنها خواهان ادامه حمایتها از این گروه‌ها هستند باید سطح اقداماتشان را افزایش داده و آماده یک دوره طولانی باشند؛ اگرنه باید سیاستهای خود را تغییر داده و برای مقابله با تروریستها به دولت سوریه کمک کنند. در این صورت روسیه میتواند منافع استراتژیک خود را و همچنین حفظ نقش مرکزی خود در هرگونه راه‌حل مبتنی بر مذاکره جهت حل بحران سوریه را نگه می‌دارد.

این اولین بار نیست که یک قدرت خارجی از طریق لاذقیه درصدد پیش گرفتن این استراتژی است. در سال 1957 لاذقیه محل ورود 2000 نظامی مصری بود که به دلیل حفاظت از سوریه در برابر تجاوز احتمالی ترکیه وارد شدند. به طرق بسیاری این اقدام در اوج دوره سوریه پس از استقلال صورت گرفت در حالی که این کشور هم به واسطه نهادهای سیاسی نپخته و نیز دخالت در امور داخلی سوریه توسط مجموعه ای از کشورهای عربی از یک سو و ابرقدرتها از سوی دیگر انجام شد؛ کشورهایی که خواستار حرکت دمشق در مسیر مورد نظر آنها بودند.

مجموعه این درگیری در سوریه بلافاصله پس از بحران سال 1957 بین آمریکا-سوریه مشخص شد. در آگوست همان سال سازمان اطلاعات سوریه طرح مخفیانه آمریکا برای سرنگونی حکومت دمشق را خنثی کرد چرا که دولت آیزنهاور اعتقاد داشت که دمشق به زودی به قمر و رعیت شوروی در قلب خاورمیانه تبدیل می‌شود.

با توجه به اختلافات مصر دوره جمال عبدالناصر با آمریکا و همچنین تحرکات شوروی ضد واشنگتن در سوریه، هم مصر و هم اتحاد شوروی ادعا میکردند که خواهان "نجات" سوریه از فعالیتهای مهلک غرب هستند اما به مرور زمان مشخص شد که اهداف آنها از هم فاصله داشت. مصر دوره ناصر برای مدت مدید و به سختی برای مانع شدن الحاق سوریه به ترتیبات دفاعی حامی غرب کار کرده بود تا مانع از انزوای کشور خود در برابر عراق که در آن زمان رقیب منطقه‌ای مصر بود، شود و نمی‌خواست داراییهای خود در سوریه را به کشور دیگری حتی اتحاد شوروی بدهد. مصر و شوروی مشارکتی استراتژیک اما ناخوشایندی داشتند.

در نهایت، مصر با اقدام مستقیم در سوریه برنده شد. غلبه ناصر بر سوریه به حدی بود که چهار ماه پس از ورود نظامیان مصری به سوریه، دمشق از روی میل خود به رهبی مصر برای ایجاد یک کشور متحد درآمد: جمهوری متحد عربی. مسکو قطعا مواضع خود را در سوریه تحکیم کرده بود اما مصر ناصری بسیار بیشتر از ابرقدرت واقع در منطقه‌ای دور از خاورمیانه، مقاصد و اهداف خاص خود را داشت. جهتگیری و مواضع سوریه عملا موضوعی موجودیتی برای قاهره بود.

با توجه به مواضع کنونی مسکو در قبال دمشق، خبرهای چند هفته اخیر سوریه به طور قطع از نظر من تداعی کننده محور عرب‌گرا در مسکو بود وقتی به یاد ورود و فرود نیروهای مصری در 58 سال قبل افتادم. در آن سال تعداد نظامیان مصری برای حفاظت از سوریه در برابر تجاوز انبوه نظامیان ترکیه تجمع کرده در مرز سوریه کافی نبود اما ناصر میدانست که هشدارهای شوروی به ترکیه در برابر آنها بازدارندگی ایجاد کرده بود. به هر صورت، ورود نظامیان مصری، بیشتر بیانیه سیاسی برای افزایش داراییهای سیاسی مصر در سوریه، تضمین موضع غالب آن در این کشور و حمله به جناح سیاسی شورویها و حزب کمونیست سوریه بود.

آن موضع و دست عرب‌گرای قدیمی روسیه به لاوروف و پوتین خواهد گفت که "ما باید همانکاری که ناصر کرد، می‌کردیم. بیایید یک اشتباه را بار دیگر مرتکب نشویم" که عبارت است از بدست گرفتن ابتکار، تزریق نیروها به تحولات میدانی در سوریه، تحکیم رژیم اسد و تضمین منافع استراتژیک روسیه در خاورمیانه. «ای موضع عرب‌گرا در روسیه! مراقب آن چه که هستید، باشید. ناصر به طرز ناگواری متوجه شد که حفظ ریسک مالکیت و تعلق در سوریه می‌تواند فاجعه باشد».

به نظر می رسد، جمال عبدالناصر به زودی پس از ورود به سوریه و به دنبال آن ایجاد «جمهوری متحد عربی» نه تنها در اهداف خود ناکام ماند، بلکه سبب ایجاد دو دستگی و تفرقه شدید در جهان عرب شد امری که وی آن را به «آغاز پایان ناصریسم» توصیف کرد و علاوه بر آن جمهوری متحد عربی هم از هم پاشید. با توجه به جنگ ناکام ناصر و متحدانش علیه اسرائیل در سال 1967، مشکلاتی که مصر در سوریه قبل و بعد از فروپاشی جمهوری متحد عربی تجربه کرد در نهایت به جنگ فاجعه بار شش روزه در سال 1967 منجر شد.

پس از افتضاح سال 1957 در سوریه (کودتای ناکام براندازی دولت سوریه توسط آمریکا)، آمریکا تنها نظاره گرد اوضاع بود و تسلیم واقعیات میدانی و محدودیتهای قدرت خود شد. به دنبال انقلاب جولای 1958 در عراق که پادشاهی حامی غرب را کنار زد، به نظر می‎رسید سه کشور مهم عربی مصر، سوریه و عراق حامی مسکو باشند اما در واشنگتن یک حس آرامش ملموس بود چرا که دولت ایزنهاور خود در میدان مین سیاست خاورمیانه ورود کرده و سوخته بود و خوشحال بودند که اجازه بدهند شورویها گودالی که برای خودشان کنده بودند را بیشتر بکنند.

شاید مداخله پوتین در سوریه به چیزی شبیه به پیروزی مصر در سال 1957 یا توسعه و گسترش ناگهانی نفوذ در اواخر دهه 1950 منجر شود امری که با افزایش سر دردهای سیاسی همراه شد. پنجاه سال بعد، مورخان شاید تلاش 2015 روسیه در سوریه را آغاز پایان پوتینیسم بشناسند همانطور که ورود نیروهای مصری در سال 1957 آغاز پایان ناصریسم بود.

نویسنده: دیوید لسچ
منبع: فارس به نقل از «فارین پالیسی» / 6 اکتبر 2015

لینک اصلی: اینجا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد