مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

ایران و روسیه در سازمان شانگهای؛ ضرورت عمل‌گرایی در یک «اتحادیة سیاسی»

ایران و روسیه در سازمان شانگهای؛ ضرورت عمل‌گرایی در یک «اتحادیة سیاسی»

چکیده

سازمان شانگهای از جمله نهادهای مهم منطقه‌ای ‌است که ایران می‌تواند با حضور مؤثر در آن از ظرفیت‌های ابزاری و حقانیت‌بخش این نهاد برای افزون‌سازی منافع خود استفاده کند. صرفه‌نظر از منافع خرد، یکی از مطلوبیت‌های کلان عضویت مؤثر در این سازمان، مشارکت نسبی در چگونگی تنظیم ترتیبات در مرزهای شمالی کشورمان است.  
  به‌رغم وضوح این مزایا، روندها حاکی از عدم حضور مؤثر تهران در این سازمان است. در میان عوامل مختلف، ترجیح رویکرد «یک‌سو‌نگر» به «عمل‌گرا» و تالی آن اتکاء به «فرض‌های پیشینی» چون ضدیت ماهوی سازمان شانگهای با غرب، «دشمنیِ» پایدار میان مسکو و واشنگتن و تلقی از روسیه به عنوان «شریک راهبردی» سببی مهم در این ناکامی بوده است. به تبع این «فرض‌ها»، ایران در پی آن بوده تا به کمک «دوستان» خود در آن، نسبت جبهه‌سازی در برابر غرب اقدام نماید. در مقابل، روسیه بر اساس اصلِ «عمل‌گرایی» در سیاست خارجی خود به سازمان شانگهای و اعضاء آن صرفاً به عنوان ابزارهایی برای تأمین منافع «عینی» خود می‌نگرد. به این اعتبار و با عنایت به حضور هم‌زمان ایران و روسیه در سازمان شانگهای، در این نوشتار ضمن قیاس رویکرد تهران و مسکو به این سازمان، چرایی ناکارآمدی حضور ایران به روشی توصیفی- تحلیلی مورد تحلیل قرار خواهد گرفت.
واژگان کلیدی: ایران، روسیه، سازمان شانگهای، رویکرد «یک‌سو‌نگر»، عمل‌گرایی، متحد راهبردی، تعامل گزینشی

مقدمه
هرچند نتایج عملی حاصل از ده سال فعالیتِ سازمان همکاری‌های شانگهای (اس‌سی‌اُ)[1] چندان چشم‌گیر نیست، اما این سازمان با مدعای بودگیِ به عنوان یک نهاد منطقه‌ای پرظرفیت بر حضور مؤثر در معادلات منطقه‌ای و حتی جهانی تأکید دارد و بر همین اساس تحولات سازمانی مختلفی را برای تأمین این هدف مورد توجه قرار داده است. با این ملاحظه، هرچند کارویژة اولیة و تأسیسی این سازمان حل و فصل مسائل مرزی و تقویت همکاری‌ها در این زمینة خاص بود، اما به تبع ایجاد فهم مشترک میان اعضاء از امکان همکاری برای رفع چالش‌ها و تأمین نیازهای مشترک، کارویژه‌های دیگری در حوزه‌های امنیتی، اقتصادی و سیاسی برای آن تعریف شد. اعضاء آن نیز از شش عضو بنیان‌گذار به اعضاء ناظر جدیدی چون مغولستان، ایران، پاکستان و هند تعمیم یافت و بلاروس سری‌لانکا نیز در انتظار پذیرش به عنوان اعضاء جدید هستند.

مرور روندها حاکی از آن است که در نشست‌های اخیر سازمان شانگهای افزون بر مسائل پیشین چون تروریسم، افراط‌گرایی، جدائی‌طلبی، جنایات سازمان‌یافته، قاچاق مواد مخدر، سلاح و انسان، مسائل جدیدتری از قبیل پیش‌گیری از وقوع بلایای طبیعی و مقابله با پیامدهای آنها، تقویت همکاری‌های گمرکی، سیستم واحد آموزشی، تعاملات فرهنگی و ایجاد کلوپ انرژی (در نشست نخست‌وزیران در پترزبورگ در نوامبر 2011) نیز مطرح و در اسناد منتشره نیز بر ضرورت تقویت همکاری در این حوزه‌ها تأکید می‌شود. اما به‌رغم این تأکیدات و هرچند دمیتری مدویدیف،[2] رئیس‌جمهور روسیه در سخنرانی خود در نشست سران در یِکاترین‌بورگ[3] (2009) ضمن اشاره به ضرورت هماهنگ‌سازی اقدامات و اتخاذ تدابیر عملی برای تحقق این اهداف بر تدوین یک توافقنامة جامع برای سال‌های 2010 تا 2012 تصریح کرد(Итоги Саммита 2009) ، هنوز هیچ سند همه‌گیر و قابل اجرایی در این رابطه به تصویب نرسیده است.

روندها نیز گواه آن است که سازمان ‌شانگهای به‌رغم ادعای برخی اعضاء‌، نه تنها در عرصة جهانی، بلکه در مواجهه با چالش‌های موجود در جغرافیای خود از جمله در افغانستان و قرقیزستان وزنة قابل اعتنایی نبوده و چیستی حضور آن به صورتی منفعلانه به انتشار برخی بیانیه‌های کلی و اظهارنظرهای غیرعملی محدود شده است. لذا یکی از مهم‌ترین ضعف‌های سازمان شانگهای برداشت‌ متفاوت کشورهای عضو از کارویژه‌‌ها، جهت‌گیری‌های درازمدت و مکانیسم‌های اجرای تصمیمات است. 

به عنوان مثال، در حالی که چین این سازمان را سازوکاری «ایجابی» جهت گسترش نفوذ خود در آسیای مرکزی می‌داند، روسیه به آن بیشتر به عنوان ابزاری «سلبی» برای تحدید نفوذ رقبای شرقی و غربی خود به این جغرافیا می‌نگرد و دولت‌های آسیای مرکزی نیز این سازمان را مکانیزمی برای ایجاد موازنه میان روسیه و چین از یک سو و ممد گرفتن از آنها برای تأمین نیازهای خود در زمینه‌های مختلف می‌دانند. در این میان، اهداف کشورهای ناظر از جمله ایران، هند و پاکستان را می‌توان هم‌راستا با چین و مغولستان را هم‌سو با کشورهای آسیای مرکزی دانست(Шакарянц 2010) .

به‌رغم این اختلاف‌نظرها، عطف توجه محافل سیاسی به این سازمان به ویژه نشست‌های سران آن و شرکت مقامات کشورها و نهادهای منطقه‌ای و بین‌المللیِ مختلف در این جلسات، بیانگر این است که سازمان شانگهای رفته رفته موقعیتِ اسمی خود را نه تنها در جغرافیای شانگهای، بلکه در حوزة پیرامونی و بین‌المللی ارتقاء داده است. مداقه در دستورجلسات نشست‌های سران و سخنرانی‌های مقامات عضو نیز حاکی از آن است که در این جلسات تقریباً هیچ چالش منطقه‌ای و بین‌المللی نیست که مورد اشاره قرار نگیرد. 

به عنوان مثال، در نشست‌های سران در یِکاترین‌بورگ (2009)، تاشکند (2010) و آستانه (2011) مسائل و موضوعات مختلف از تهدیدات متصاعد از توان‌یابی طالبان و القاعده در افغانستان و پاکستان، آزمایشات هسته‌ای و موشکی کرة‌شمالی تا پیامدهای بحران مالی جهانی بر کشورهای عضو مورد بحث قرار گرفت و اسناد مختلفی نیز در خصوص تدابیر و مکانیسم‌های واکنش مشترک به این چالش‌ها منتشر شد.

نظر به همین ظرفیت‌های بالقوه و دورنمای مثبت، ایران از سال 2005 به عضویت ناظر این سازمان درآمد و تمایل خود به عضویت دائم را نیز در چندین مقطع مطرح نموده است. مقامات کشورمان در نشست‌های مختلف سازمان شانگهای نیز شرکت داشته و با اشاره به جایگاه ممتاز ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی و توانمندی‌های متنوع ایران، آمادگی تهران برای تعامل با سازمان شانگهای و اعضاء آن را به تکرار مورد تأکید قرار داده‌اند. لذا، هرچند در برخی محافل سیاسی و تحلیلی کشورمان در باب مزایای عضویت در این سازمان تردیدهایی ایراد می‌شود، اما دیدگاه غالب بر استمرار حضور در این نهاد منطقه‌ای و استفاده از مزایای آن تأکید دارد. 

به نظر می‌رسد، در میان عوامل مختلف، «پیش‌فرضِ» بودگیِ سازمان شانگهای به عنوان یک بلوک‌ جهانی که گویا قرار است در مقابل توسعه‌طلبی‌های امریکا بایستند، سببی مهم در تمایل ایران به این سازمان و عضویت در آن بوده است. تصمیم‌سازان سیاست خارجی کشورمان با این «پیش‌فرض» که روسیه و چین که سودای تبدیل شدن به ابرقدرتی را در سر می‌پرورانند و به تکرار یکجانبه‌‌گرایی‌های امریکا را به باد انتقاد گرفته‌اند، تعامل با نیروهای ضدهژمون (از جمله ایران) را سبب تقویت جبهة خود تلقی کرده و بر همین اساس ایران را با آغوشی باز در سازمان شانگهای می‌پذیرند.

این در حالی است که «دلایل» قابل تأییدی برای اثبات این «نتیجه‌» وجود ندارد. در مقابل، صرفه‌نظر از برخی تنش‌های مقطعی، در هم‌تنیدگی منافع روسیه و چین با شاکلة غرب و به ویژه امریکا اسباب آن شده تا این دو کشور نه تنها در سازمان شانگهای، بلکه در هیچ قالبِ دیگری به صف‌بندی رسمی در برابر غرب اقدام نکنند. مسکو و پکن نشان داده‌اند که به مزایای تعامل راهبردی با واشنگتن وقوف داشته و مخالفت‌های موقعی آنها با امریکا به چهارچوبه‌های تعریف شده محدود است. 

با این ملاحظه، تعارضِ «پیش‌ذهنیت»‌های ایران از سازمان شانگهای به عنوان یک بلوک ضدغربی، از روسیه به عنوان شریک راهبردی و از این کشور به عنوان «دشمن» امریکا با رویکرد مسکو (و پکن) به این سازمان و رابطه با تهران، سبب ناکارآمدی حضور ایران در این نهاد منطقه‌ای و عدم تمایل اعضاء آن به گسترش روابط با تهران در این قالب بوده است. مخالفت‌ها با عضویت کامل ایران که در نشست تاشکند نمود مشهودی یافت، مؤیدی بر این ناکارآمدی و اشتباه بودن «پیش‌فرض»‌های ایران از سازمان شانگهای و اعضاء آن است.

سازمان شانگهای، یک «اتحادیة سیاسی»
هرچند در منابع مختلف در باب ظرفیت‌های بالقوة موجود در سازمان شانگهای بحث‌های مختلفی شده و هرچند ظرفیت فی‌نفسه قدرت محسوب نشده و به این منظور باید به توانمندی‌ تبدیل شود، اما تکرار این مهم که این سازمان حائز یک ربع مساحت، 41 درصد جمعیت، 15 درصد تولید ناخالص و به همین حدود مالک منابع غنی طبیعی جهان است و نیز اینکه یک چهارم ذخایر و تولیدات جهانی نفت، یک سوم ذخایر جهانی گاز و نیمی از ذخایر کشف شدة اورانیوم جهان در کشورهای عضو این سازمان قرار دارد، محل تأمل است. 

با این ملاحظه، به‌رغم اینکه پس از گذشت 14 سال از امضاء یادداشت‌تفاهم سران شانگهای در سال 1997در باب کارآمدی این نهاد منطقه‌ای در پیشبرد اهداف کشورهای عضو همچنان تردید‌هایی وجود دارد و در منابع مختلف ضمن اشاره به وجودِ وجوهِ افتراق بین اعضاء به ویژه چین و روسیه، آینده و حتی بقاء این سازمان محل ابهام دانسته می‌شود، اما چالش‌های مختلف از یک سو و ضعف سایر نهادهای منطقه‌ای در رفع این مشکلات، اسباب این امید شده که سازمان شانگهای بتواند در تبدیل «ظرفیت‌ها» به «توانایی» و به تبع آن رفع چالش‌ها و تأمین منافع مشترک مؤثر افتد.

با مداقه در همین توانمندی‌های بالقوه‌ است که کشورهای عضو بر تبدیل تدریجی سازمان شانگهای به نهادی کارآمد با کارویژه‌های فراگیر منطقه‌ای و حتی جهانی تأکید دارند و جالب تأمل این که چگونگی دید کشورها و دیگر نهادهای بین‌المللی به این سازمان نیز تحول یافته و فعالیت‌های آن با جدیت بیشتری دنبال می‌‌شود. به این اعتبار، اعضاء این سازمان از جمله روسیه با تلقی از سازمان شانگهای به عنوان نهادی که صرفاً قصد مقابله با نفوذ غرب در آسیای مرکزی را دارد، مخالف بوده و این برداشت را جز بی‌توجهی به اهداف عالیة آن نمی‌دانند. لذا، هرچند مسکو (و پکن) ابعاد سلبی سازمان شانگهای در مقابله با نفوذ غرب را پنهان نمی‌دارند، اما به تکرار تأکید کرده‌اند که قصد شانگهای تبدیل شدن به بلوکی علیه غرب نیست و به همین واسطه، در سند جدید «راهبرد امنیت ملی روسیه تا سال 2020» بر امکان همکاری بین‌ سازمان شانگهای با نهادهای غربی از جمله ناتو و سازمان امنیت و همکاری اروپا تأکید شده است(Соловьев 2009) .

در این بین، به‌رغم عدم انطباق مدعاها در خصوص فراگیری اهداف سازمان شانگهای با واقعیت‌های موجود، نباید تلاش‌های سال‌های اخیر برای تمهید سازوکارهایی جهت عملیاتی کردن تصمیمات را از نظر دور داشت. ضرورت‌های منطقه‌ای نیز این واقعیت را تحمیل می‌کند که این سازمان نمی‌تواند نسبت به تهدیدات ناشی از جغرافیا و حوزة پیرامونی خود که به صورت فزاینده‌ای تشدید شده، بی‌تفاوت بماند و باید خود را برای مقابله با این خطرات، مهار تبعات و حتی پیشگیری از بروز آنها تقویت کند. تمهید تدابیر عملی از جمله ایجاد نیروهای مشترک واکنش سریع، برگزاری تمرینات مشترک ضد‌تروریستی و توجه به ضرورت طراحی اقدامات هماهنگ برای مقابله با تهدیدات محلی و منطقه‌ای در همین راستا قابل ارزیابی است. 

نگاهی مختصر به دستور نشست‌های اخیر این سازمان نیز گواه آن است که موضوعات مورد بحث هم به لحاظ جغرافیایی (به حوزه‌های فرامنطقه‌ای) و هم به لحاظ موضوعی (به مسائلی نظیر زیست‌محیطی) توسعه یافته، موضوعات حاشیه‌ای پیشین به متن آمده و به نحوی جدی‌تری مورد بحث قرار می‌گیرد. این تحول را می‌توان دلالتی بر تمایل سازمان شانگهای به مکان‌یابی بالاتر در ترتیبات منطقه‌ای و حتی بین‌المللی و درخواست کشورها و نهادهای مختلف برای همکاری با آن را‌ باید نشانگانی از اهمیت‌یابی آن دانست(Власов 2009) .

با این وجود و با توجه به ظرفیت‌هایِ بالفعلِ محدود سازمان شانگهای و این واقعیت که به جز روسیه و چین سایر اعضاء با ضعف‌های مفرطِ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی دست به گریبان بوده و به جای مُقوّم، باری برای این سازمان هستند و تنها با هدف ارتفاع مشکلات خود به عضویت آن درآمده‌اند، باید خاطر نشان کرد که گسترش بدون برنامه و غیرواقع‌بینانة حوزة اقدام آن اجرای اهداف مصوب را با مشکل مواجه کرده، کارآمدی آن را کاهش داده و در عمل به تریبونی برای ایراد دیدگاه‌‌ها تبدیل شده است. 

برای نمونه، هرچند هشت سال پیش سران شانگهای در باب یک برنامة 20 سالة همکاری‌ اقتصادی و بازرگانیِ چندجانبه توافقنامه‌ای را امضاء کردند، اما هیچ پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در اجرای این برنامه صورت نگرفته و اعضاء در خصوص یکی از مهم‌ترین موضوعات آن یعنی ایجاد یک مرکز آزاد اقتصادی در جغرافیای شانگهای همچنان در کشاکش هستند.

پیشنهاد روسیه در سال 2006 پیرامون ایجاد «باشگاه انرژی»[4] در چهارچوب سازمان شانگهای که مجدداً از سوی ولادیمیر پوتین، نخست‌وزیر روسیه در نشست نخست‌وزیران این سازمان در پترزبورگ در نوامبر 2011 مطرح شد (Путин Поддержал Создание Энергетического Клуба ШОС 2011)، نیز هیچ گام وارد مرحلة عملی نشده و این در حالی است که برخی اعضاء شانگهای از جمله روسیه، قزاقستان و ازبکستان (و ایران) تولیدکننده و چین، تاجیکستان و قرقیزستان (و مغولستان، هند و پاکستان) مصرف‌کنندة انرژی بوده و هر دو دسته نیازهای خود در این زمینه را در قالب‌هایی به جز سازمان شانگهای تأمین می‌کنند. این واقعیت در سایر زمینه‌ها نیز به همین سیاق در جریان است و هرچند در اساسنامه، نشست‌ها و توافقنامه‌های مختلف این سازمان بر اقدام جمعی تأکید می‌شود، اما اعضاء همکاری دوجانبه و تعامل با سایر کشورها و نهادها را به مشارکت چندجانبه، ترجیح داده‌اند(Лашкина 2007) .

در باب دلایل این ناکارآمدی و به عبارتی عدم شکل‌گیری همگرایی در سازمان شانگهای می‌توان به متغیرهای مختلفی از جمله فقدان نبخگان هم‌اندیش، کم‌ و کیف رقابتی و غیرتکمیلی مبادلات سیاسی، اقتصادی، امنیتی و اجتماعی، عدم‌شکل‌گیری نوعی اجتماع فوق‌ملی و عدم ابتکارات یکپارچه‌کننده و انسجام‌دهنده از سوی نیروهای محوری این سازمان (روسیه و چین) اشاره کرد (قوام 1378: 247). در این میان، پذیرش نفوذپذیری حاکمیت و استقلال یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های شکل‌گیری هر اجتماع فوق‌ملی از جمله در سازمان شانگهای است که این مهم به ویژه در خصوص روسیه و چین صدق نمی‌کند و این دو کشور به هیچ وجه نفوذ‌پذیری حاکمیت خود به نفع اعضاء ضعیف‌تر را حتی قابل تصور نیز نمی‌دانند.

وجود درجاتی از پیوستگی‌های اجتماعی، انسجام اقتصادی، یکپارچگی سیاسی و پیوندهای سازمانی که از جمله ملزومات اصلی منطقه‌گرایی است نیز حتی به صورت حداقلی در این نهاد منطقه‌ای شکل نگرفته و در مقابل، پوپایی رقابت سیاسی میان اعضاء (میان روسیه و چین و در سطح محدودتر بین ازبکستان و قراقزستان)، نقش محدودکننده عوامل خارجی (گرایشات گریز از مرکز اعضاء)، محوریت دولت‌ها و فقدان نگاه از پائین، دیدگاه‌های خاص‌گرایانه به جای عام‌گرایی سازمانی و در نهایت عدم هماهنگی طبیعی منافع و ارزش‌های اعضاء از جمله متغیرهای واگرایانه میان اعضاء این سازمان است که بر مؤلفه‌های هم‌گرایانه چربش ملموس دارد (قوام 1384: 58-55). به این اعتبار، باید هم‌نوا با واقع‌گرایان سازمان شانگهای را یک مجمع بین‌دولتی و یا بهتر یک «اتحادیة سیاسی» دانست که به صورت موقت برای تأمین برخی نیازهای خاص شکل گرفته است.

نمودار حضور ایران در سازمان شانگهای
اتحادها و ائتلاف‌ها به عنوان نوعی رابطة تعاملی در فضای بین‌الملل دو کارویژة ابزاری (انباشت قدرت) و حقانیت‌بخش (پرستیژی و کسب مشروعیت) را برای کشورها تحقق می‌بخشند. کشورها در رویکرد اتحاد به دنبال آن هستند که «همکاری با یکدیگر و غلبه بر مشکلات و دیگران» را جایگزین «تعارض با یکدیگر و تسلیم مشکلات‌ و دیگران شدن» کنند. ماهیت نهادها و میزان تعهدی که کشورها بر اساس و در چارچوب آنها می‌پذیرند نه تنها بر روابط خارجی آنها با کشورهای عضو، بلکه با سایر کشورها تأثیر مؤثر دارد و در مقابل، عضویت نهادی در یک اتحادیه بر رفتار سایر کشورها در قبال کشور عضو نیز واجد تأثیر است (سیف‌زاده 1378: 267). 

در شرایط کنونی، تحولات فزایندة منطقه‌ای و جهانی بر اهمیت هم‌گرایی‌ها برای مقابله مشترک با تهدیدات و تأمین جمعی نیازها که بسیاری از‌ آنها ماهیتی فراملی یافته‌اند،‌ افزوده و زیر این شرایط، سازمان‌های منطقه‌ای‌ می‌توانند به دولت‌ها در تحقق این اهداف که برآورد مستقلانة آ‌نها عموماً با تأخیر و مشکل همراه است، کمک کنند. تأملی بر موقعیت خاص ژئوپولیتیکی، ژئواکونومیکی و ژئوراهبردی ایران و مواجهة آن با چالش‌های مستمر در حوزة پیرامونی خود چون تروریسم، افراط‌گرایی، جنایات سازمان‌یافته، وقوع بلایای طبیعی، قاچاق مواد مخدر، سلاح و انسان و ... از یک سو و وجود فرصت‌های مغتنم برای افزون‌سازی منافع خود در سوی دیگر، این واقعیت را گوشزد می‌کند که تهران می‌تواند با حضور فعال در سازمان‌های منطقه‌ای به نحو بهینه‌تری به تهدیدات پاسخ گفته و از فرصت‌ها استفاده نماید. 

در این میان، سازمان شانگهای با عنایت به ظرفیت‌های بالقوة بازگفته، هرچند به طور نسبی می‌تواند تأمین‌کنندة اهداف تهران باشد .التفات به این نکته که ایران از همان ابتدای فروپاشی شوروی در پی توسعة نفوذ خود در آسیای مرکزی بوده و به گواه آمار در قیاس با رقبای خود نتوانسته از فرصت‌های موجود در این جغرافیا بهرة بایسته را بگیرد، اهمیت این مسئله را هرچه بیشتر خاطر نشان می‌کند.

در این بین، هم‌سانی نگاه خاص و سخت‌انگارانة ایران به موضوع استقلال و حاکمیت با دیدگاه‌ روسیه و چین در این زمینه و اینکه سازمان شانگهای با ویژگی‌های فعلی آن بیشتر به یک اتحادیة سیاسی و نه یک سازمان منطقه‌ای شبیه است، را نیز می‌توان هم‌راستا با ملاحظات تهران در عرصة خارجی دانست. در سوی دیگر، هرچند با توجه به ظرفیت‌های محدود سازمان شانگهای و این مهم که روسیه و چین هیچگاه اجازه ایفای «روندسازی» را به ایران نخواهند داد و لذا نمی‌‌توان به این نهاد دیدی آرمانی داشت، اما بر اساس اصل هزینه و فایده می‌توان ادعا کرد که عضویت موثر (و نه ضرورتاً دائم) ایران در این «اتحادیه» می‌تواند به تأمین منافع تهران از جمله در موارد زیر مدد رساند؛

1. مشارکت نسبی در تنظیم ترتیبات در مرزهای شرقی و شمال شرقی
2. رفع و تقلیل برخی چالش‌های امنیتی (با توجه با اینکه ایران هم‌اکنون عضو هیچ نهاد امنیتی منطقه‌ای نیست، عضویت در سازمان شانگهای می‌تواند این خلأ را به صورت نسبی پر نماید)
3.  استفاده از موقعیت حقوقی خود به عنوان عضو سازمان شانگهای به صورت پرستیژی از جمله جهت افزایش قدرت چانه‌زنی در عرصه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی
4.  استفاده از ظرفیت‌های مغتنم در جغرافیای شانگهای به ویژه در حوزة ترانزیت و انرژی

افزون بر این، با عنایت به تسلط فضای تقابلی بر روابط ایران با کشورهای غربی و تأکید بیشتر بر «نگاه به شرق» در سیاست خارجی دولت دهم، به نظر می‌رسد سازمان شانگهای با شاکلة فعلی آن تنها نهادی است که ایران می‌تواند از طریق آن با روسیه و چین (در مقام دو عضو دائم شورای امنیت) و از جمله مهم‌ترین مخالفین یک‌جانبه‌گرایی امریکا تعامل نزدیک‌ برقرار کرده، به هم‌فهمی بیشتری با آنها دست یابد و به حمایت‌های کج‌دار و مریز آنها ترتیب مشخص‌تری دهد. هرچند عملیاتی شدن این اهداف با تردید‌هایی مواجه است، اما نمی‌توان از مزیت‌های تحققِ احتمالی آن غافل ماند. 

در این میان، هرچند حضور مؤثر در سازمان شانگهای محدودیت‌هایی را به دنبال خواهد داشت،[5] اما تحمیل محدودیت در فضای تعامل جمعی امری طبیعی و به عبارتی لازمة این امر است. در مقابل، با عنایت به مزایای بازگفته می‌توان از این محدویت‌ها چشم پوشید و مشابه این اغماض‌ها در سیاست خارجی کشورمان قابل بررسی است.

به‌رغم مزایای بازگفته، مرور نمودار حضور ایران در سازمان شانگهای دالی مبنی بر موفقیت به دست نمی‌دهد. در مقابل، رد صریح درخواست عضویت دائم تهران در نشست سران آن در تاشکند با استدلالِ جاری بودن تحریم‌های بین‌المللی علیه کشورمان نشان از آن دارد که اعتماد بایسته برای حضور فعال‌تر تهران در این نهاد منطقه‌ای ایجاد نشده و اعضاء در مقطع فعلی تمایلی به توسعة حضور ایران ندارند. هرچند متغیرهای مختلفی در چرایی این ناکامی دخیل است، اما همان طور که اشاره شد، رویکرد «یک‌سو‌نگر» به سازمان شانگهای و تالی آن اتکاء به برخی «فرض‌های ناصحیح پیشینی» که به نظر می‌رسد بیش از مزایای عینی بازگفته محرک تلاش تهران برای عضویت در این «اتحادیة سیاسی» بوده، سبب اصلی این ناکامی بوده است.

به تبع این «فرض‌ها»، ایران این سازمان را «بلوکی در برابر غرب» دانسته و بر آن بوده تا به کمک «دوستان» خود در آن، نسبت به مقاوت در برابر امریکا و تقلیل فشارهای آن اقدام کند. جالب تأمل اینکه برخی رسانه‌های روسی با اشاره به رویکرد تقابلی ایران با غرب، ابراز تمایل دولت آقای احمدی‌نژاد برای عضویت در سازمان شانگهای را به استفاده از حمایت این سازمان و اعضاء آن جهت کاهش فشارهای غرب و به ویژه کاهش احتمال حمله نظامی به ایران از سوی امریکا تفسیر می‌کنند(Резчиков 2008) .

پیش‌فرض‌ها و رویکرد «یک‌سو‌نگرِ» ایران به سازمان شانگهای
الف: پیش‌فرضِ سازمان شانگهای، بلوکی ضدغربی

هرچند رویکرد نخبگان تصمیم‌ساز سیاست خارجی کشورمان به سازمان شانگهای یک‌دست نبوده و این نگاه طی سال‌های فعالیت این سازمان به ویژه از زمان پذیرش عضویت ناظر تهران با تغییراتی مواجه شده، اما وجه غالب این نگاه، صرفه‌نظر از کیستیِ نخبگان تصمیم‌ساز، «یک‌سو‌نگر» و متأثر از «فرض‌های پیشینی» عمدتاً ناصحیح بوده است. مشهود‌ترین مؤید‌ در این زمینه این است که در بیشتر ادبیات تولید شده در ایران در باب سازمان شانگهای، این سازمان بلوکی جهانی، در راستای دیدگاه‌های ضدهژمون روسیه، چین و تلاشی از سوی این دو کشور برای مقابله با توسعه‌طلبی‌های امریکا و به منظور ایجاد نظام چندقطبی معرفی شده است. اما همان طور که اشاره شد، هرچند این هدف یکی از اهداف سازمان شانگهای است، اما آنچنان که رئیس‌جمهور روسیه تصریح کرد، توصیف این سازمان به عنوان یک نهاد ضدغربی، فروکاستنِ اهداف عالیة این نهاد و عدم توجه به گسترة وسیع ظرفیت‌های ایجابی آن است.

به عنوان مثال، در بسیاری از تحلیل‌ها در ایران تخلیة پایگاه امریکا در خان‌آبادِ ازبکستان در سال 2005 به فشارهای سازمان شانگهای در نشست سران آن در ژوئیة 2005 نسبت داده شده و مخالفت این سازمان و اعضاء آن با حضور امریکا در آسیای مرکزی یکی از محوری‌ترین اصول آن دانسته می‌شود. این در حالی است که خروج امریکا از ازبکستان بیش از هر چیز به دنبال بروز تنش میان این کشور با غرب به تبع افزایش فشار کشورهای غربی به واسطة حوادث اندیجان (اوت 2005) صورت گرفت. لذا با قاطعیت می‌توان گفت که اگر تاشکند در سال 2005 تصمیم به ادامة حضور امریکا در این کشور می‌گرفت، درخواست سازمان شانگهای نمی‌توانست در این تصمیم تغییر مؤثری ایجاد نماید.

به همین سیاق، افزایش همکاری سال‌های اخیر امریکا و برخی دیگر از دولت‌های غربی در کشورهای عضو سازمان شانگهای از جمله در قرقیزستان، تاجیکستان، قزاقستان و حتی ازبکستان هرچند به شکل حداقلی از جمله موافقت با ترانزیت تجهیزات نظامی و غیرنظامی، نشانه‌های مشهودی از محوری‌ نبودن مخالفت سازمان شانگهای با حضور امریکا در آسیای مرکزی است. ابراز تمایل اخیر این سازمان به همکاری با نهادهای امنیتی غربی از جمله ناتو و سازمان امنیت و همکاری اروپا نیز مؤیدی دیگر بر این مدعا و نشانه‌ای از تاکتیکی بودن درخواست سال 2005 سران سازمان شانگهای از ازبکستان برای خاتمه دادن به فعالیت نظامی امریکا در این کشور است.

افزون بر این، هرچند ایران در نشست‌های مختلف سازمان‌ شانگهای از جمله در نشست‌های سران در دوشنبه و یِکاترین‌بورگ تلاش کرد تا با ارائه پیشنهادهای متنوع در حوزه‌های مختلف، خود را فعال نشان دهد، اما با مداقه در مفاد برخی از این پیشنهادات، نشانه‌هایی از تسلط پیش‌ذهنیت‌های بازگفته در امکان مقابله با امریکا از طریق سازمان شانگهای را می‌توان بازشناخت. به عنوان نمونه آقای احمدی‌نژاد در نشست یِکاترین‌بورگ در دو مورد از پنج پیشنهاد خود[6] تأکید کرد؛

1. از آنجا که عدالت و احترام متقابل بهترین و کامل‌ترین پایه ارتباطات و همکاری‌های سازنده و پایدار است، با یک عزم همگانی در جهت نهادینه‌سازی این دو اصل در مناسبات‌ بین‌المللی حرکت نمائیم.
2. دو کمیته سیاسی و اقتصادی با شرکت کشورهای عضو برای بررسی دقیق‌تر اوضاع جهانی و ارائه پیشنهادات مفید جهت نیل به مبانی نظری مشترک سیاسی و اقتصادی و اصلاح ساختارهای بین‌المللی و ایجاد انسجام و هماهنگی در سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی و تعریف پروژه‌های مشترک تشکیل گردد (نقش پیشتاز سازمان شانگهای در حل و فصل مناقشات منطقه‌ای و بین‌المللی 1388).

در سخنرانی آقای احمدی‌نژاد در همین نشست نیز می‌توان نشانه‌های دیگری از پیش‌فرض ضدیت این سازمان با امریکا و نهادهای غربی را بازشناخت. به تأکید ایشان؛
«با روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا انتظار می‌رفت تغییرات قابل توجهی در سیاست‌ها و اهداف آن دولت رخ بنماید، اما متأسفانه تاکنون اقدام عملیِ قابل توجهی از خود ارائه نکرده است. عراق در اشغال مانده است. ناامنی‌ها در افغانستان تشدید شده و گسترش یافته است. موضوع فلسطین همچنان باقی است. بحران‌های اقتصادی و سیاسی نیز گریبانگیر دولت آمریکاست و امیدی به حل آن وجود ندارد. کشورهای متحد آمریکا نیز نتوانسته‌اند بر بحران‌ها مسلط شوند. تحولات و نابسامانی‌های سیاسی و اقتصادی بین‌المللی بر ناکارآمدی نظامات سیاسی و اقتصادی بین‌المللی گواهی می‌دهد. ... کاملا واضح است که دوران امپراتوری‌ها به پایان رسیده و قابل بازسازی نیست ... . آیا واقعا می‌توان امید داشت که کسی از طریق این سازوکارها و نظامات و ساختارهای کهنه بتواند بر مشکلات فائق آید. تغییرات اساسی یک ضرورت حتمی و گریزناپذیر است.» 

ایشان در ادامة سخنان خود تأکید کرد؛ «سازمان شانگهای می‌تواند نقش پیش‌تازی را در حل معضلات اقتصادی و مناقشات سیاسی ایفا نماید و راه را برای تحولات مثبت و اساسی در همه زمینه‌ها باز و در اصلاح نظامات سیاسی و اقتصادی بین‌المللی و همچنین مدیریت جهانی نقش شایسته ای ایفا نماید».

آقای احمدی‌نژاد در نشست سران در آستانه (2011) نیز با معرفی «برده‌داران، استعمارگران، تجاوزگران به عنوان مسببان اصلی همه مشکلات جامعه بشری، پرسش در مورد چرایی انفعال در برابر زیاده‌خواهی و تجاوزطلبی گسترده و پذیرش طراحی جدید نظام سلطه، تقبیح دیکتاتوری‌های حاکم بر آمریکای لاتین در دهه‌های پیش، مذموم دانستن تحمیل جنگ و بی‌سوادی و فقر بر آفریقا و امیدواری به حاکمیت جهانی مهر و عدالت»، بن‌مایة سخنان خود را بیش ظرفیت‌های سازمان شانگهای، بر مذمت غرب و نهادهای غرب‌محور قرار داد (متن کامل سخنرانی احمدی‌نژاد در اجلاس همکاری‌های شانگهای 1390).

هرچند در نفس این سخنان و پیشنهادها هیچ نکتة منفی وجود ندارد و به واقع تحلیلی عینی از واقعیتِ تحولات جاری در عرصة بین‌الملل است، اما مرور دیدگاه‌های سایر اعضاء شانگهای از جمله روسیه نشان از تفاوت این دیدگاه‌ها با مفاد اظهارات و پیشنهادات تهران دارد. به این عبارت که این تأکیدات در حالی ایراد می‌شود که اعضاء شانگهای از جمله روسیه و چین با امریکا و نهادهای مختلف غربی تعامل داشته و پیشنهاداتی مبنی بر همکاری سازمان شانگهای با ناتو و سازمان امنیت و همکاری اروپا را مطرح کرده‌اند. 

عدم اطماح‌نظر اعضاء شانگهای به برخی از پیشنهادات ایران، به عبارتی عدم امکان اجرایی شدن آنها در شاکله فعلی این سازمان و مهم‌تر از آن مصوبة شورای وزیران خارجة آن در مه 2010 در تاشکند(Воробьев 2010)  که در نشست ژوئن سران آن نیز به تصویب رسید(“Кто Получит "пропуск" в ШОС?” 2010)  و بر اساس آن مقرر شد که درخواست کشورهای خواهان عضویت تنها در صورت عدم مواجهة آنها با تحریم‌های بین‌المللی مورد بررسی قرار گیرد (که بیش از هر کشور دیگری خطاب آن به ایران بود)، دال‌های دیگری بر ناصحیح بودن پیش‌فرض‌های تهران از سازمان شانگهای و کارویژه‌های آن از یک سو و مخالفت اعضاء این مجمع سیاسی با این پیش‌فرض‌ها از سوی دیگر است.

به تبع عدم انطباق این «فرض‌های پیشینی» با واقعیت‌ها است که اعضاء این سازمان به ویژه روسیه با تأکید بر اینکه عضویت ایران در سازمان شانگهای تنش موجود میان تهران و واشنگتن را به صورتی غیرضرور وارد روندهای جاری آن کرده و همگونی آن را بر هم خواهد ‌زد، مخالفت خود را با این امر اعلام کرده‌اند. در سوی دیگر، مسکو و پکن با درک اینکه پذیرش تهران به عنوان عضو دائم می‌تواند اقدامی در مخالفت با تلاش‌های غرب برای فشار بر تهران تعبیر ‌شده و آنها را از مزیت‌های ناشی از تعامل با غرب محروم کند، از این خطر احتراز کرد‌ه‌اند. 

افزون بر این، اعضاء شانگهای از جمله روسیه تأکید دارند که تبدیل سازمان شانگهای به یک بلوکِ نظامی- امنیتی ضدغربیِ با اصل عدم‌مقابله‌جویی این سازمان و نیز با رویکرد عمل‌گرای مسکو در عرصة خارجی در نا‌هم‌سازی آشکار است. بنابراین، آنها ضمن تأکید بر توجه عملی به اصولِ «روح شانگهای» در کلیة اقدامات و هدف‌گذاری‌ها از جمله احتراز از تقابل و رقابت غیردوستانه و در مقابل، بایستگیِ التفات به منافع طرف مقابل، بر این باورند که این رویکرد بستر لازم برای پی‌گرد سایر اهداف از جمله اقتصادی را فرآهم می‌آورد(Соловьев 2009) .

ب: پیش‌فرضِ دشمنی پایدار روسیه با امریکا
همان طور که اشاره شد، یکی از مهم‌ترین شاخصه‌هایی که بر اساس آن نگاه ایرانی به سازمان شانگهای را می‌توان «یک‌سو‌نگر» دانست، برداشت از این سازمان به عنوان بلوکی ضدغربی و محملی برای تلاش اعضاء آن به ویژه روسیه برای ایجاد قطبی در برابر امریکا و سازمان‌های امریکامحور از جمله ناتو است. با این ملاحظه، مقامات کشورمان بیش از هرچیز با این استدلال که حضور ایران در راستای اهداف سیاست خارجی روسیه است، پیشنهاد عضویت دائم ایران را مطرح کرده و بر این گمان بوده‌اند که مسکو جانب‌دار این درخواست بوده و به آن پاسخ مثبت خواهد داد. 

در همین راستا بود که آقای احمدی‌نژاد در نشست سران در یِکارتین‌بورگ در دو مورد از پنح پیشنهاد خود ضرورت نهادینه‌سازی عدالت و احترام در مناسبات‌ بین‌المللی و ایجاد دو کمیته سیاسی و اقتصادی برای اصلاح ساختارهای بین‌المللی را مورد تأکید قرار داد. حال آنکه ایشان در پیشنهادات خود در نشست پیشین سران در تاجیکستان صرفاً بر روندهای جاری و آتی این سازمان تأکید کرده بود.[7]
 
پیش‌فرضِ دشمنی پایدار مسکو و واشنگتن در حالی محرک افزایش فعالیت و درخواست عضویت دائم ایران در سازمان شانگهای بوده که مرور روابط روسیه و امریکا به ویژه خلال سال‌های ریاست‌جمهوری مدویدیف نشانی از این امر به دست نمی‌دهد. هرچند نحوة تعاملی مسکو و واشنگتن در دورة پساشوروی با نوسانات بسیار همراه بوده و اوج و حضیض‌های مختلفی را تجربه کرده، اما مروری دقیق‌تر به کلیتِ این روابط حکایت از عدم پایداری تنش و تفاوت مفهوم امریکاستیزی در دورة پساشوروی با دورة شوروی دارد. به این عبارت که خلال دهة 1990 نه تنها یوروآتلانتیست‌ها، بلکه یورآسیانیست‌ها و طرفداران ایدة نظام چندقطبی نیز تعامل با امریکا را اولویتی مهم در سیاست خارجی روسیه می‌دانستند. 

در هزارة جدید و به تبع به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین[8] و تسلط رویکرد عمل‌گرایی در سیاست خارجی روسیه نیز تمایل به ایجاد رابطة وسیع با امریکا در سیاست خارجی روسیه مشاهده می‌شد. او که سه اصلِ نوسازی اقتصادی، دستیابی به جایگاهی بایسته در فرآیندهای رقابت جهانی و اعادة جایگاه روسیه در عرصة بین‌الملل به عنوان یک «قدرت بزرگ» را مبنای سیاست خارجی خود قرار داده بود، تعامل با غرب به ویژه امریکا را عنصری مهم در عملیاتی شدن این اهداف می‌دانست‌ (نوری 1389الف: 10).

هرچند روابط مسکو و واشنگتن به تبع انتقادات صریح پوتین در اواخر دورة ریاست‌‌جمهوری‌اش از یک‌جانبه‌گرایی‌های امریکا و تلاش واشنگتن برای اجرای راهبرد «دربرگیری جدیدِ» روسیه از جمله از طریق استقرار سپر موشکی و گسترش ناتو به شرق و نیز در ماه‌های ابتدایی ریاست‌جمهوری مدویدیف با جنگ مسکو - تفلیس در اوستیای جنوبی و به تبع آن تقابل همه‌جانبه روسیه با غرب، در حضیض‌ترین نقطة در دورة پساشوروی قرار گرفت، اما دولت‌مردان کرملین با نمایان شدن تبعات منفی این رویکردِ تقابلی از یک سو و سرایت امواج بحران اقتصادِ جهانی به اقتصادِ وابسته به صدور مواد خام روسیه از سوی دیگر، از هیجان ناشی از ریزش دور از انتظار پترودلارها به اقتصاد آن بیرون آمده و ضرورت درک واقع‌بینانه‌تر امور را هرچه بیشتر احساس کردند. 

زیر این شرایط، روسیه تعامل و سازگاری بیشتر با واشنگتن را سازوکار مناسبی برای برون‌رفت از مشکلات جاری و آتی و به ویژه تسریع روند نوسازی خود دانست و به تبع آن گام‌های عملی از جمله پاسخ مثبت به دعوت باراک اوباما[9] برای «ری‌سِت» روابط و به دنبال آن ترمیم روابط با اروپا و ناتو در دستور کرملین قرار گرفت (نوری 1390: 187-185).

باید عنایت داشت که روس‌ها به نیکی واقفند که طی دهه‌های آتی به تبع افول قدرت امریکا هنجارهای مسلط غرب به چالش کشیده شده، قواعد بازی تغییر کرده، تعاملات جدید میان بازیگران برقرار شده و مجال لازم برای بازیگری سایرین از جمله روسیه فرآهم خواهد شد، اما آنها با رویکردی عمل‌گرا و در نظر داشتِ ضعف‌های این کشور بر این تأکیدند که خلال دورة گذار به نظم جدید، اجتناب از به چالش کشیدن نظم تک‌قطبی و حتی تلاش برای حفظ ثبات آن از مهم‌ترین اهداف روسیه است (هرچند مسکو باید هم‌زمان گرایش به تکّثر‌ در این سیستم را ترغیب و تمایل به تثبیت نظم تک‌قطبی را کاهش ‌دهد). 

به این اعتبار، هرچند مردم روسیه، امریکا را همچنان دشمن شمارة یک خود می‌دانند، اما همان طور که پوتین در سال‌های ابتدایی ریاست‌جمهوری‌اش تأکید کرد؛ «به‌رغم اینکه ممکن است برخی مردم و نخبگان سیاسی با رویکرد همکاری‌جویانة کرملین با غرب موافق نباشند، اما همچنان که واقعیت جایگاه محدود روسیه در عرصة بین‌الملل به نحو بهتری درک می‌شود، به همان سان از میزان علاقه‌مندی آنها به درگیری در این عرصه نیز کاسته خواهد شد» (Lipman 2002) .

با این ملاحظه، می‌توان ادعا کرد که احتزار از تقابل بی‌حاصل با امریکا به اصلی مهم در سیاست خارجی روسیه تبدیل شده است. بر این اساس، همان طور که آلکسی آرباتوف[10] نیز تصریح دارد، به‌رغم برخی امواج سرد در روابط مسکو و واشنگتن، صحبت از «جنگ سرد» یا «صلح سردِ» جدید در مناسبات این دو کشور وجاهتی ندارد و امریکاستیزی که به عنوان یک پدیدة خاص تاریخی و روان‌شناختیِ هویت‌بخش از دوران شوروی به ارث رسیده و همچنان اذهان برخی نخبگان سیاسی را زیر تأثیر قرار می‌دهد، بیش از این انگیزه‌ای برای توسعه دانسته نشده و سعی بر آن است که مانع تمرکز تلاش‌ها برای حل واقع‌بینانة مشکلات نشود .(Janco 2007) 

تأکید مقامات روس و امریکایی بر ارتقاء سطح همکاری‌ها از جمله تصریح مدویدیف و اوباما در دسامبر 2010 بر ضرورت برساخت همکاری‌های «سازنده بر اساس احترام متقابل» (Medvedev, Obama discuss New START treaty ratification by phone 2010) و تأکید مدویدیف در دیدار با جوبایدن در مارس 2011 بر آمادگی روسیه برای برقراری «روابط راهبردی» با امریکا (Встреча с вице-президентом США Джозефом Байденом, Администрация Президента РФ 2011)، صرفه‌نظر از تعارفات دیپلماتیک، نشانگانی از تمایل آنها به تحقق این مهم را گوشزد می‌کند.

ج: پیش‌فرضِ روسیه، «شریک راهبردی» ایران
روابط ایران و روسیه در دورة پساشوروی تحولات مختلفی را پشت سر گذاشته است. اما نکتة قابل تأمل در نگاه ایرانی به روسیه که تفاوت محسوسی با نگاه مسکو به تهران دارد، این مهم است که به‌رغم این که مقامات کشورمان در مقاطع مختلف از روسیه به عنوان یک «شریک راهبردی» یاد و انتظارات خود از مسکو را بر این اساس استوار کرده‌اند، اما طرف روس‌ نه تنها در هیچ مقطعی ایران را شریک راهبردی خود ندانسته، بلکه طی سال‌های اخیر جایگاه کشورمان را در سیاست خارجی خود به رده‌های پائین‌تر تنزل نیز داده است. 

به عنوان مثال، هرچند آقای احمدی‌نژاد در دیدار با مدویدیف در حاشیه نشست سران سازمان شانگهای در یکاترین‌بورگ از تهران و مسکو به عنوان «همسایه طبیعی» و «متحد» یاد و تصریح کرد که؛ «موقعیت اقتصادی، سیاسی و توانمندی‌های ایران و روسیه بستر لازم برای تاثیرگذاری دو کشور بر تحولات جهانی را مهیا نموده است»، اما رئیس‌جمهور روسیه تنها به ابراز امیدواری نسبت به گسترش روابط و اینکه؛ «ایران و روسیه کشورهای صاحب اثری در عرصة منطقه‌ای و جهانی هستند و با توجه به شرایط موجود باید بتوانند نقش خود را در این عرصه‌ها به خوبی ایفا کنند»،  بسنده کرد(Кузьмин 2009) .

تفاوت در چگونگی برداشت ایرانی از روسیه و در مقابل نگاه روسی به ایران در مثال بالا که در مقاطع مختلف روابط دو کشور تکرار شده را می‌توان نشانه‌ای روشن از ناصحیح بودن شناخت ایرانی از روسیه دانست. عملکرد خارجی کرملین نیز گواه آن است که مسکو معتقد به وجود هیچ اتحاد مقدسی نه تنها با تهران، بلکه با واشنگتن، لندن و پاریس نیز نیست و تعامل با طرف‌های خارجی (صرف‌نظر از ماهیت آنها) را صرفاً بر اساس اصل «منفعت» مورد توجه قرار می‌دهد. 

به این اعتبار، به نظر می‌رسد توصیف روسیه به عنوان «همسایة» ایران از جمله در سخنان می 2010 (خرداد 1389) آقای احمدی‌نژاد که؛ «ایران و روسیه دو همسایه هستند و البته به طور طبیعی ما با هم دوست هستیم و دو همسایه نمی‌توانند با هم دوست نباشند»، («بیانیه تهران یک فرصت تاریخی برای اوباماست» 1389) بیشتر «فرضیة پیشینی» ناصحیح باشد که با تعاریف جاری از «همسایه» در سیاست خارجی روسیه هم‌خوان نیست.
 
تأملی دقیق‌تر در نوع رابطة تعاملی اخیر مسکو با «همسایگان» خود در خارج نزدیک (صرفه‌نظر از موارد تاریخی) که نسبت به ایران به روسیه «همسایه‌تر» هستند، نیز حاکی از آن است که روس‌ها جز بر اساس «منافع»، حتی اگر در بلندمدت نیز مزیت آن تضیمن شده نباشد، معیار دیگری برای تعامل مثبت با «همسایه» ندارند. جنگ اوت 2008 روسیه با گرجستان که طی آن نظامیان روس در نهایت خشونت تا دروازه‌های تفلیس نیز پیش رفتند، دخالت‌های مستقیم و غیرمستقیم کرملین در براندازی دولت ویکتور یوشنکو[11] و روی کارآمدن ویکتور یانوکوویچ[12] در اکراین و دخالت مستقیم مسکو در تحولات قدرت در قرقیزستان در سال 2010 نمونه‌های روشنی از «همسایه‌مداریِ» خاص روسی است. 

این موارد که به حتم هزینه‌های زیادی را به دولت‌‌ها و ملت‌های این کشورها تحمیل کرده، مصادیق بارزی از دخالت روسیه در امور داخلی «همسایگان» خود می‌باشد که تنها بر اساس تصور وجود «منافع» صورت گرفته و «منافع» این کشورها در وهة بعدی اهمیت و یا اساساً بی‌اهمیت فرض شده است.

در مورد «فرض پیشینی» دیگر ایران از روسیه به عنوان «دوست» که در همین سخنرانی آقای احمدی‌نژاد نمود یافت، مبنی بر اینکه؛ «ما با هم دوست هستیم و دو همسایه نمی‌توانند با هم دوست نباشند»، باید اشاره کرد که مرور اجمالیِ حافظه تاریخی روابط تهران- مسکو (صرفه‌نظر از موارد تاریخی دیگر) از جمله جنگ‌های متعدد روسیه علیه ایران، قراردادهای گلستان و ترکمن‌چای و تصاحب بخش‌هایی از خاک ایران، اشغال ایران خلال جنگ‌های جهانی اول و دوم، بلوای گری‌بایِ‌دِف، تشکیل حکومت پیشه‌وری، دخالت در امور داخلی ایران از طریق حزب توده، حمایت تسلیحاتی از صدام حین جنگ عراق با ایران، تقسیم یک‌جانبة دریای خزر، موضع‌گیری‌های مبهم در خصوص فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای ایران، رأی مثبت به چهار قطعنامة تحریم علیه ایران و اجرایی کردن بخشی از این تحریم‌ها،[13] تأخیر چندباره در راه‌اندازی نیروگاه بوشهر و لغو یک‌جانبة قرارداد سامانه‌های دفاعی اس‌300 گواه روشنی است که در سیاست خارجی روسیه مفهوم «دوست» با برداشت مفروضِ نخبگان سیاست خارجی کشورمان متفاوت بوده و بیش از هرچیز بر «منافع» استوار است. [14]

سرگئی لاوروف طی سخنانی در مه 2010 در واکنش به انتقادات آقای احمدی‌نژاد از رویه‌های دوگانة روسیه، رویکرد «سودمندگرایانة» مسکو به «دوست» و «دشمن» را به روشنی توضیح و تصریح کرد که که هر سَمت که واجد منافع بیشتری برای روسیه باشد، این کشور به همان سو سوق خواهد یافت و «دوست» و «دشمن» در این معادله بی‌معنا است ("В Ситуации вокруг Ирана Россия ни у Кого не Идет на Повод” 2010) . لذا، به اعتبار موارد بازگفته به خوبی می‌توان دریافت که برداشت ایران از روسیه به عنوان یک «شریک طبیعی» با واقعیات موجود متباین بوده و همین امر در برخی مقاطع سبب تعبیر دوگانه‌ بودن رفتار مسکو در قبال تهران و انتقادات احساسی از این رفتارها شده است.

جالب تأمل اینکه خود روس‌ها نیز تأکید دارند که به‌رغم اینکه روسیه حائز شمار زیادی «شریک راهبردی» مفروض است، اما هیچ کشوری (با هر میزان از اهمیت) وجود ندارد که مسکو بتواند با اتحاد با آن به تقویت موقعیت خود در عرصة بین‌الملل مبادرت کند. چرا که برداشت روسیه از نقش‌ خود در نظم‌های منطقه‌ای و جهانی بسیار متفاوت از سایر کشورها است. روسیه خود را کشوری صاحب‌اثر در این نظم‌ها می‌داند و بر اساس آن خط مستقل و مبتنی بر درک خود از منافع ملی و الگوی ملی توسعه را دنبال می‌کند. مهم‌تر اینکه، روسیه فاقد اولویت­های بلندمدت مشخصی است که بر اساس آنها یک کشور از جمله ایران بتواند به تنظیم همکاری‌های راهبردی یا اتحاد پایدار با آن اقدام کند.

روسیه و سازمان شانگهای؛ غلبة دیدگاه «ابزاری»
روسیه از ابتدای فروپاشی شوروی با درنظرداشتِ شکل‌گیری خلاً قدرت در آسیای مرکزی و تالی آن تلاش طبیعی کشورهای مختلف برای پر کردن این خلأ، در پی آن بوده تا به نحو مقتضی و با کمترین هزینه موقعیت تعیین‌کنندة خود در این جغرافیا را حفظ و نقشِ وزنة تعادل ژئوپولیتیکی را در برابر نفوذ روزافزون قدرت‌های منطقه‌ای از جمله چین و فرامنطقه‌ای چون امریکا ایفا نماید. اما مسکو با درک این مهم که نمی‌تواند مانع گسترش نفوذ رقبای غربی و شرقی خود به آسیای مرکزی شود، با درنظر داشتِ اصل بهینة- نسبی نشان داده که مادامی‌که اصل شفافیت «قواعد بازی» رعایت شود با «رقابت سالم»[15] مخالفتی نخواهد کرد. موافقت روسیه در دورة مدویدیف با گسترش حضور مستقیم و غیرمستقیم نظامی امریکا در آسیای مرکزی و پیشنهاد وی برای همکاری میان سازمان شانگهای با نهادهای غربی را می‌توان سیاستی در این راستا و تأکید مسکو بر این مهم دانست که حاضر است با «قیمت‌های بازار»[16] با همة طرف‌ها تعامل کند.

در این میان، مسکو سازمان شانگهای را با ویژگی‌های خاص آن سازوکاری مناسب برای تأمین این منظور تشخیص داده، چرا که از طریق آن می‌تواند ضمن همکاری منظم با چین،‌ از ظرفیت‌های دیگر اعضاء برای استفادة از فرصت‌های موجود در آسیای مرکزی و مقابله با چالش‌های ناشی از این جغرافیا و حوزة پیرامونی آن به ویژه افغانستان بهره گیرد. نکتة حائز تأمل در میان هدف‌گذاری‌های مختلف روسیه در سازمان شانگهای اینکه این کشور اساس حضور خود در آن را بیش از هر چیز بر مهار توسعة نفوذ چین به مرزهای شرقی خود مبتنی کرده است. چرا که مسکو و پکن در آسیای مرکزی به جای شرکای واقعی، رقبای عینی هستند و روسیه طی سال‌های اخیر، بیش از هر زمان دیگر  خطر این رقیب قدرتمند را احساس کرده است.[17]

در این بین، با عنایت به رویکرد سخت‌انگارانة روسیه به موضوع حاکمیت و استقلال و این مهم که ذهنیت «متفاوت بودن از دیگران» همچنان بر نحوة تعاملی این کشور با سازمان‌های خارجی تأثیرگذار است، باید توجه داشت که مسکو در سازمان شانگهای به دنبال نوعی «همگرایی ویژه» با سایر اعضاء است. اساساً مسکو در مقاطع مختلف و حسب شرایط متفاوت ایجاد «ائتلاف‌های بی‌دردسر»[18] با هر کشور و هر مجموعه از کشورها در غرب، جنوب و شرق را با هدف تحقق راهبرد «ابرقدرتی‌ سهل‌الوصول»[19] با کمترین هزینه‌ در دستور داشته است. مسکو در این رویکرد ابزاری، سیاست «ائتلاف‌سازی‌های گسترده»[20] که تا حد ممکن دارای پایه‌های متعدد بوده و به اعتبار بین‌المللی آن خدشه وارد نسازد را در پیش گرفته و به جای تأکید بر مشارکت راهبردی با نهادی خاص، همواره «منفعت» را مورد نظر دارد (نوری 1389الف: 262).

با این ملاحظه، برداشتِ مسکو از این سازمان را نیز باید بیش از یک «سازمان منطقه‌ای»، یک «اتحادیة سیاسی» دانست. چرا که چگونگی مشارکت روسیه در این سازمان با تعریف معمول از همگرایی منطقه‌ای که عبارت از فرآیندی که طی آن واحدهای سیاسی برای رسیدن به اهداف مشترک به طور داوطلبانه از اِعمال اقتدار تام خود ‌قطع‌نظر کرده و از یک قدرت فرا‌ملی پیروی می‌کنند (قوام 1378: 223)، منطبق نیست. روسیه از قِبَلِ حضور در سازمان شانگهای سودای مدیریت روندهای جاری در آسیای مرکزی را در سر می‌پروراند و نه تنها حاضر به نادیده‌ گرفتن اقتدار تام خود در تصمیم‌سازی‌ها نیست، بلکه به‌ جز چین، موجودیت سایر اعضاء را تنها به عنوان تابعین تصمیمات خود می‌پذیرد.
 
به‌رغم این رویکرد سخت‌انگارانه، همان طور که مدویدیف در نشست سال 2010 دبیران شوراهای امنیت ملی کشورهای عضو این سازمان تصریح کرد و در بند پنجم راهبرد جدید امنیت ملی روسیه تا سال 2020 نیز اشاره شده، مسکو تقویت سازمان شانگهای را یکی از اولویت‌های سیاست خارجی خود می‌داند. در این میان، به‌رغم جریان‌یابی مباحث اقتصادی در نشست‌های این نهاد، مسکو به نیکی به عدم امکان تحقق بسیاری از تصمیمات اقتصادی واقف است و از این رو منافع اقتصادی خود در جغرافیای شانگهای را از طریق تعاملات دوجانبه و سایر سازمان‌های منطقه‌ای از جمله اتحادیة یورآسیا دنبال می‌کند. 

با این ملاحظه، مهم‌ترین هدف روسیه از حضور در سازمان شانگهای، استفاده از آن به عنوان سازورکاری سلبی برای تحقق هدفِ ژئوپلیتیکیِ حفظ وضع موجود در آسیای مرکزی، نه تنها از گزند غرب، بلکه مهار چین در این حوزه است. تمرکز مسکو بر اهداف ژئوپولیتیکی و اطماح‌نظر اندک آن به سایر مزایای سازمان شانگهای، با عنایت به ظرفیت‌های محدود اقتصادی، بنیة ضعیف نظامی و ضعف‌های امنیتی چهار کشور آسیای مرکزیِ عضو این سازمان که نفوذپذیری آنها را در برابر چین و کشورهای غربی تسهیل می‌کند، به نحو ملموس‌تری قابل بررسی است(Мартинис 2009) .‌

با این وجود و به‌رغم اولویت‌های ژئوپلیتیکی و امنیتی سازمان شانگهای برای روسیه، مرور پیشنهادات و اظهارات مقامات روسی در نشست‌های مختلف این سازمان نشان از آن دارد که مسکو تحقق اهداف اقتصادی در این سازمان را با عنایت به دورنمای مثبت آن آرمان‌گرایانه نمی‌داند و هرچند در مقطع حاضر مطامع اقتصادی خود را سایر مجاری تأمین می‌نماید، اما به جاری شدن همکاری‌های اقتصادی در شاکلة سازمان شانگهای نیز بی‌توجه نیست. 

برای مثال، پیشنهاد مدویدیف مبنی بر ضرورت توسعة همکاری‌ کشورهای عضو در حوزة مالی از جمله از طریق استفادة بیشتر از ارزهای ملی در تعاملات تجاری و حتی ایجاد یک ارز واحد در جغرافیای شانگهای، یکی از مهم‌ترین مباحث اقتصادی مطروحه در نشست سران در یِکاترین‌بورگ بود. هرچند او نیز همانند بسیاری از کارشناسان به فاصلة قابل ملاحظة سطح توسعه و تفاوت نظام‌های اقتصادی کشورهای عضو وقوف دارد و تحقق اهداف اقتصادی را در آیندة نزدیک واقع‌بینانه نمی‌دانند، اما یکی از علل اصلی این پیشنهاد را می‌توان تقویت ارز ملی روسیه حداقل در آسیای مرکزی و به ویژه در مقابل یوآن دانست(Сергеев 2009) .
 
باید به این مهم نیز توجه داشت که روسیه در تعامل با سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بیش از هر چیز متمایل به چارچوبه‌های غیرمتصلب مبتنی بر «کنسرت قدرت‌ها در قرن 21»[21] همچون گروه هشت[22]، گروه چهارجانبة خاورمیانه و گروه 1+5 (مرتبط با پروندة هسته‌ای ایران) است که در آنها قدرت‌های متنفذ حضور داشته و مسکو حائز جایگاهی نسبتاً و حداقل اسماً «برابر» با آنها است. لذا، هرچند روسیه با هدف تأمین منافع خُرد‌تر با سازمان‌های منطقه­ای نظیر سازمان شانگهای که در آن تأکید اندکی بر حاکمیت مشترک شده و منافع دولت‌ها همچنان اصلی فرض می‌شود، همکاری می‌کند، اما با عنایت به اصل بازگفته باید توجه داشت که روسیه در تعامل با این نهاد هیچگاه به منافع اعضاء «جزء» توجه نکرده و حاضر نیست مرتبه‌ای هم‌ردیف با آنها داشته باشد(Lavrov 2007) . بر این اساس، روس‌ها به حضور ایران در سازمان شانگهای (در هر شکل ممکن) به عنوان یک عضو «جزء» نگریسته و حاضر نخواهند شد تا مشارکت ایران در مدیریت روندهای جاری و آتی آن را بپذیرند.
 
اما نکتة مهم اینکه، بسیاری از کارشناسان با اشاره به رقابت سخت روسیه و چین در این سازمان، ارتقاء موقعیت مسکو در روندهای آتی آن را منوط به موفقیت در جلب متحدین جدید از جمله تهران (و کابل) می‌دانند. به باور آنها با توجه به روابط نزدیک‌تر تهران و کابل با مسکو نسبت به پکن، این دو می‌توانند در افزایش وزن روسیه در برابر چین مثمرثمر باشند. لذا، رویکرد روسیه در قبال اعضاء ناظر سازمان شانگهای به ویژه ایران و موضوع عضویت دائم آن، تا حد به چگونگی و نتیجة رقابت مسکو و پکن نیز بستگی خواهد داشت و تهران می‌تواند از این فرصت برای افزون‌سازی منافع خود در سازمان‌ شانگهای بهره گیرد.

 جمع‌بندی
هرچند در مقطع حاضر توانمندی‌های بالفعل سازمان شانگهای اندک و فقدان اجماع برای تعریف اهداف و چگونگی تحقق آنها از مهم‌ترین ضعف‌های آن است، اما به اعتراف کارشناسان با عنایت به حضور روسیه و چین در این سازمان و بایستگی اقدام جمعی در آسیای مرکزی برای تأمین ضرورت‌ها و رفع تهدیدات، سازمان شانگهای می‌تواند در آینده و حداقل در جغرافیای خود به نهادی قدرتمند تبدیل شود. با این ملاحظه، با توجه به عدم عضویت ایران در هیچ سازمان امنیتی منطقه‌ای، تهدیدات و چالش‌های امنیتی ملموس در حوزة پیرامونی کشورمان و فشارهای فزاینده غرب برای منزوی کردن تهران، حضور مؤثر ایران در این سازمان (ضرورتاً نه به عنوان عضو دائم) می‌تواند به طور نسبی و نه آرمانی در ارتفاع این چالش‌ها و استفاده از فرصت‌های موجود مثمرثمر باشد. 

به‌رغم این مزایای ملموس، «فرض‌های ناصحیح پیشینی» ایران از این سازمان از جمله ضدیت ماهوی آن با غرب و از روسیه به عنوان «دوست» و «شریک راهبردی» خود در این اتحادیة سیاسی، مانع حضور کارآمد تهران در آن و مخالفت با عضویت دائم کشورمان در این نهاد منطقه‌ای شده است. در مقابل، روسیه با رویکردی عمل‌گرا به دنبال استفاده از ظرفیت‌های سلبی و ایجابی این سازمان صرفاً به عنوان ابزار و بهره‌گیری از قابلیت‌های اعضاء آن با نگاهی منفعت‌محور بوده است.

ناکامی ایران در تثبیت موقعیت خود در سازمان شانگهای و ایجاد رابطه‌ای متعادل با اعضاء آن به ویژه روسیه، بیش از هرچیز نشان‌دهندة فقدان شناخت دقیق از روندهای منطقه‌ای، ماهیت این سازمان، روسیه، سیاست خارجی و رهبران این کشور است. لذا، مقامات کشورمان برای حضور مؤثرتر در سازمان شانگهای باید در ابتدا به تعریف عینی‌تر از این سازمان و اعضاء آن دست یافته و اهداف تاکتیکی و نه راهبردی خود را با عنایت به واقعیت‌های موجود تنظیم نمایند. 

باید توجه داشت که توانایی ایران به حدی نیست که بتواند در سازمان شانگهای «روندسازی» نماید و از سوی دیگر، عضویت دائم نیز می‌تواند ضمن تعارض با برخی مفاد قانون اساسی و اصول سیاست خارجی کشورمان، «تعهدات» غیرضروری را بر تهران «بار» نماید. زیر این شرایط، منطقی‌تر آن به نظر می‌رسد که ایران با رویکردی «چندبرداری» و نه ضرورتاً «یک‌سو‌نگر» به سازمان شانگهای و با تمرکز بر مزایای نسبی این سازمان از ظرفیت‌های آن جهت تأمین منافع عینی خود سود ببرد.

پی‌نوشت‌ها
[1]. Shanghai Cooperation Organization (SCO)
[2]. дмитрий медведев
[3]. Екатеринбург
[4]. Энергетический Клуб
[5]. به عنوان مثال، با عنایت به تعریف متفاوت ایران از تروریسم با رویکرد سایر اعضاء، این احتمال وجود دارد که اقدامات و بیانیه‌های رسمی این سازمان (با فرض عضویت دائم ایران در آن) با اصول و ملاحظات ایرانی- اسلامی مغایرت پیدا کند.
[6]. سه مورد دیگری پیشنهاد‌های آقای احمدی‌نژاد در نشست سال 2009 سران سازمان شانگهای در روسیه عبارت بودند از؛
1. مشورت‌های اقتصادی و سیاسی، فرهنگی و امنیتی به نحو گسترده‌تری ادامه یابد و دبیرخانه نقش فعال‌تری ایفا نماید.
2. تعاملات اقتصادی بین کشورهای عضو با استفاده از ارز رایج کشورها و با تأسیس بانک سازمان شانگهای با مشارکت اعضاء تسهیل گردد و گسترش یابد.
3. در نشست قبلی پیشنهاد گردید سازمان از هم اکنون نسبت به مقدمه‌سازی و تعیین پول واحد برای دراز مدت اقدام نماید. مجدداً بر این امر تأکید می‌نماید.
برای اطلاع بیشتر در این خصوص ر ک به؛
«‌نقش پیش‌تاز سازمان شانگهای در حل و فصل مناقشات منطقه‌ای و بین‌المللی» 1388
[7]. پیشنهادهای ایران در نشست سال 2008 سران سازمان شانگهای در تاجیکستان؛
1.مبادلات اقتصادی، تجاری، پولی و مالی بین کشورهای عضو با ارزهای رایج در خود این کشورها ساماندهی شود. نرخ‌های برابری در این کشورها بر حسب معیارهای متقن اقتصادی تعیین شود. در این صورت ارزش بخش عظیمی از منابع ارزی کشورهای مزبور حفظ و تقویت خواهد شد. همچنین سازمان در برنامه‌ای درازمدت نسبت به تعیین پول واحد جهت استفاده در معاملات و تبادل خارجی بررسی‌ها و مطالعه لازم را انجام دهد.
2. بانک سازمان همکاری شانگهای با مشارکت کشورهای عضو جهت تسهیل مبادلات تشکیل شود.
3. به منظور مبارزه با باندهای قاچاق و جنایات سازمان‌یافته و تروریسم و افراطی‌گری، همکاری‌های امنیتی سازماندهی شود.
4. با هدف نزدیک‌تر شدن دیدگاه‌های سیاسی و همگرایی بیشتر با تشکیل کمیته مشترک سیاسی، مشورت‌های سیاسی بین اعضاء به طور دائم جریان یابد.
5. برای رفع اختلافات احتمالی بین اعضاء یک نهاد قضایی تاسیس گردد.
برای اطلاع بیشتر ر ک به؛
«پنج پیشنهاد ایران برای نقش‌آفرینی فعال سازمان شانگهای» 1387
[8]. владимир путин
[9]. Barak Obama
[10]. Aleksey Arbatov
[11]. Виктор Ющенко
[12]. Виктор Янукович
[13]. دمیتری مدویدیف طی فرمانی در 22 سپتامبر 2010 با اسناد به قطعنامة 1929 شورای امنیت، مجموعه تحریم‌هایی را علیه ایران در زمینه‌های مختلف از جمله منع تحویل برخی جنگ‌افزارهای نظامی خصوصاً سامانه‌های اس‌300 به ایران، منع فعالیت شرکت‌های روسی در ایران و شرکت‌های ایرانی در روسیه در ارتباط با فعالیت‌های هسته‌ای تهران، منع ورود و عبور برخی فعالان هسته‌ای- نظامی ایران به و از روسیه و منع شرکت‌های دولتی و غیردولتی روسیه از ارائه خدمات مالی به اشخاص و شرکت‌های مرتبط با فعالیت‌های هسته‌ای ایران اجرایی کرد. برای اطلاع بیشتر در این خصوص ر ک به؛
 Фомичев 2010
[14]. بر همین اساس، تعبیر «احساسی بودن» سخنان‌ آقای احمدی‌نژاد مبنی بر این که؛ «رهبران روسیه اجازه ندهند که ملت ایران آنها را در صف دشمنان تاریخی خود به حساب بیاورند.» از سوی سرگئی لاوروف را نباید مسئلة غریبی دانست. چرا که روس‌ها در تعاملات خارجی خود با کشورهای مختلف نشان داده‌اند که «منافع» همواره بر مفاهیم ارزشی چون «دوست» و «دشمن» ارجحیت داشته و مصادیق تجربی آن فراوان است. برای اطلاع بیشتر در این خصوص ر ک به؛
نوری 1389ب
[15]. healthy competition
[16]. market prices
[17]. تحلیل‌گران ضمن اشاره به دامنة وسیع توانمندی‌های اقتصادی چین و توان بالای آن برای سرمایه‌گذاری‌‌های کلان در آسیای مرکزی، بر موقعیت برتر اقتصادی آن نسبت به روسیه در این منطقه تأکید دارند و نگرانی‌های مسکو از این بابت را موجه می‌دانند. واقعیت نیز آن است که روسیه توان رقابت اقتصادی با چین با سطح تکنولوژی بالا و ذخیرة ارزی حدود دو تریلیون دلاری آن را ندارد. تشدید نفوذ اقتصادی سال‌های اخیر پکن در آسیای مرکزی به ویژه در عرصة انرژی این منطقه در حالی جریان یافته و پی‌گیری می‌شود که مسکو با تأکید بر راهبرد تبدیل شدن به ابرقدرت انرژی از یک سو و رویکرد آن به آسیای مرکزی به عنوان حوزة خاص منافع خود، هیچ تمایلی به گسترش نفوذ چین در این منطقه ندارد. اعلام کمک 10 میلیارد دلاری چین در نشست یِکاترین‌بورگ برای تثبیت اوضاع اقتصادی کشورهای آسیای مرکزی از طریق اجرای طرح‌های بزرگ زیرساختی حتی روسیه را نیز غافل‌گیر کرد و بر همین اساس بود که پکن پیروز اصلی بُعد اقتصادی این نشست نام گرفت. افزون بر این، پکن آمادگی خود برای ارائة یک کمک 7/11 میلیون دلاری به قرقیزستان را نیز اعلام و به ازبکستان نیز کمک مشخصی را پیشنهاد داد. مقامات چینی پیش از این نیز قول پرداخت وام 3 میلیارد دلاری به ترکمنستان و سرمایه‌گذاری 10 میلیارد دلاری در صنایع نفت و گاز قزاقستان را نیز داده بود. برای اطلاع بیشتر در این خصوص ر ک به؛
Мартинис 2009
[18]. alliances of convenience
[19]. superpower on the cheap
[20]. extensive alliance - building
[21]. “a twenty-first century concert of powers”
[22]. the Group of Eight

نویسنده: علیرضا نوری
منبع: فصلنامة مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز،
بهار 1390، شماره  75، صص 139-113.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد