مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

مطالعات ایران و روسیه

سیاست خارجی و بین‌الملل

چگونه باید به پوتینیسم خاتمه داد

تا همین چند وقت پیش واشنگتن و پایتخت‌های کلیدی اروپا نظیر لندن، برلین و پاریس اروپا را منطقه‌ای بدون مشکل استراتژیک فرض می‌کردند. در حالی که دولت آمریکا در 15 سال اخیر دو مرتبه رویکردی مغایر (امنیت، اهداف و منافع) اروپا اتخاذ کرده است: یک بار جورج بوش در سیاست «جنگ علیه تروریسم» خود و یک بار هم اوباما در ارتباط با ظهور یک «چین» قویتر. ولادیمیر پوتین سال 2001 طی اظهاراتی در مجلس فدرال برلین، روسیه را کشوری اروپایی و دوستانه نامید.   وی به نمایندگان آلمانی گفت اتحاد اروپا را تحسین کرده و به یکپارچگی فرهنگ اروپایی معتقد است. به گفته رییس جمهوری روسیه هیچکس از تفکیک اروپا در گذشته سودی نبرده است.

پوتین نوامبر اخیر بار دیگر در مصاحبه با «تلویزیون دولتی آلمان» خطاب به آلمانی‌ها گفت که از هرگونه گفتگو و دیپلماسی برای حل بحران اوکراین استقبال کرده و تنها نگرانی وی این است که کی‌یف اجازه داده که کشور در ورطه «نئونازیسم» غوطه ور شود. مهم نیست پوتین 15 سال پیش کجا بود، مهم این است که اکنون اینجاست و از اوکراین بعنوان بخشی از یک پازل بزرگ در توسعه چشم انداز خویش بهره می برد.

مجارستان، اسلوواکی و چک از جمله کشورهایی هستند که در این مسیر مخالفتی با مسکو نداشته؛ در همین حال آشفتگی (مالی) یونان، ابهامات درباه آینده یورو و تنش میان شمال و جنوب اروپا حاکی از ناآرامی داخلی اتحادیه اروپا می‌باشد. دولت اوباما در واشنگتن نیز تلاش می‌کند تا در 15 ماه انتهایی دوره حکومتی خود با متحدان اروپایی که از سوی مشاوره‌های ناکارآمد شریک آمریکایی ناتو متضرر شده‌اند، توافق نماید.

تمامی این موارد نشان می‌دهد که تنها یک سیاست قوی و پیش رونده از سوی ایالات متحده می‌تواند حافظ اصول و منافع مشترک ما (غربی ها) در برابر عملکرد کرملین باشد. برای اجرای استراتژی لازم در این کار، ابتدا باید مشخص شود که چه می‌خواهیم. پس از پایان دوران جنگ سرد، ما شاهد توسعه اتحادیه اروپا و ناتو بعنوان ابزار گسترش مناطق امنیتی و رفاهی غرب و تمرکززدایی شرق بوده ایم. در آن دوره متعهد به اجرای این مفهوم بودیم که هر کشوری برای انتخاب سیستم سیاسی و اقتصادی موردنظر خود، مختار است.

نویسنده در بخش دیگری از این گزارش تحلیلی افزود: کشورهایی که این نوع از آزادی را اعمال کردند در دوره طولانی مدت اجرای استراتژی رفاهی و امنیتی خود، فاقد قوای محافظت از حاکمیت خود در برابر قدرت های بزرگتر بودند. در نتیجه جامعه مدنی و ریشه های (ملی) آنها در کشورهایی شکل گرفت که سالها از حکومت کمونیست رنج می بردند.

اگرچه تاسیس اتحادیه اروپا و ناتو گام های مهمی به شمار می‌آید اما در بسیاری از موارد مهمتر این بود که کشورهای کمونیستی را به کشورهایی با حاکمیت قوی و اقتصادی آزاد تبدیل نماییم. این مساله نباید موجب اغفال واشنگتن یا بروکسل از تمرکز بر اروپای شرقی و مرکزی شود.

تا همین چند وقت پیش واشنگتن و پایتخت‌های کلیدی اروپا نظیر لندن، برلین و پاریس اروپا را منطقه‌ای بدون مشکل استراتژیک فرض می‌کردند. در حالی که دولت آمریکا در 15 سال اخیر دو مرتبه رویکردی مغایر (امنیت، اهداف و منافع) اروپا اتخاذ کرده است: یک بار جورج بوش در سیاست «جنگ علیه تروریسم» خود و یک بار هم اوباما در ارتباط با ظهور یک «چین» قویتر.

برای مقابله با عملکرد پوتین باید از تمامی قدرت نرمی که می‌توان جمع‌آوری کرد، بهره برد. مشارکت تجاری و سرمایه گذاری اقیانوس اطلس میان ایالات متحده و اتحادیه اروپا مزیتی رو به رشد برای طرفین بوده که از منظر استراتژیک نیز منافعی دارد. بی شک بهره مندی از هردو جبهه می‌تواند مطلوب باشد اما نه زمانی که روسیه نیز در حال توسعه «اتحادیه اقتصادی اوراسیا» است. در چنین وضعیتی واشنگتن و بروکسل باید سهولت بیشتری برای حضور کشورهای حوزه آتلانتیک در اعمال تجاری با یکدیگر اعمال نمایند.

سیاست های اطلاعاتی و رسانه‌ای بخش دیگری از قدرت نرم به شمار می آید. مقابله با موضوعاتی که در رسانه‌ها و مطبوعات روسی عنوان می‌شود، می‌تواند رویکردی مهم و مناسب محسوب شود. حتی مهمتر این است که ما از تمامی ابزارهای در دسترس خود علیه حکومت پوتین استفاده نماییم. ما باید توجه روس‌ها را از ملی گرایی به اقتصاد رو به کاهش کشورشان متمرکز کرده و در کوتاه مدت از این وطن پرستان روس علیه خود پوتین بهره ببریم.

در بخش دیگری از این رویکرد مقابله‌ای، باید از قدرت سخت نیز غافل نشویم. اعمال تحریم های اقتصادی که نوعی قدرت سخت به شمار آمده و تاثیر خود را نیز اثبات نموده، می تواند تاثیرگذاری قدرت‌های نرم را نیز دوچندان کند. پوتین باید در داخل و خارج از کشور خود را در حال باخت ببیند بنابراین تنها تحریم ها نمی تواند وی را از شرق اوکراین خارج کند؛ تسلیح و آموزش اوکراینی ها نیز (از سوی غرب) باید انجام شود.

در انتهای این گزارش آمده است: در نهایت اینکه برای ایجاد چشم انداز استراتژیک مشترک با شرکای اروپایی خود، نیازمند تلاش های دیپلماتیک جدی هستیم. هنوز هم نقش رهبری ایالات متحده مهم است؛ اگرچه جنگ عراق به اعتبار ما (آمریکا) صدمه وارد کرد و جاسوسی از هم پیمانانمان نیز کمکی به بهبود وضعیت نبود اما فقدان رهبریت از سوی اوباما حتی پایتخت‌های اروپایی را نیز شوکه کرده است.

در عین حال این سخن بدین معنا نیست که اروپایی ها منتظر کلانتر آمریکایی خواهند بود تا قوانین قدرت را اجرا نماید. این اروپا دیگر همان اروپایی نیست که در طول دوره جنگ سرد با ما همراهی میکرد. بحران اوکراین و تهدیدی که ظهور داعش در داخل کشورهای اروپایی ایجاد کرده میتواند مقدمه ای خوب برای تقویت پیوند روابط میان کشورهای حوزه اقیانوس اطلس باشد. با این حال درباره تقویت چنین پیوندی از سوی رییس جمهور ما هیچ اطمینانی وجود ندارد.

نویسنده: گری اسمیت و جفری گدمین
منبع: فارس به نقل از «استاندارد ویکلی» / 7 اوت 2015

لینک اصلی: اینجا

نظرات 1 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 14:14 http://newsme.blogsky.com/

فقط یک جمله میتوانم بگم :خدا به داد ملت برسد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد